هر چقدر خواستم مطلبی در حمایت از زندانیان اعتصاب کننده بنویسم نتونستم، اصلا نمی تونستم خودمو جای اونها بذارم، از شکنجه و فحش و فشار تنهایی زندان که بگذریم، صحبت از انجام کاری است که به میل خودت انجام میدی تا به همه ثابت کنی حتی اگر دست و پایت را ببندند ، اندیشه آزادت را نمی توانند قفل بزنند.
با خودم فکر کردم چطور یک انسان می تواند اینقدر اراده داشته باشد که اعتصاب غذای نامحدود کند، برای همین تصمیم گرفتم اراده خود را بسنجم، پنج ساعت، ده ساعت، 20 ساعت، میدونید وقتی از 12 ساعت رد میشه و شما تو کل روز چیزی نخوردید ، کم کم بدنتون سست میشه، فعالیتتون کم میشه، وقتی نزدیک 18 ساعت میشین سردرد شروع میشه، بعد نوبت معده میشه که اعتراضشو با درد وحشتناکی بهتون اعلام کنه، اما دیگه نتونستم تحمل کنم ، شاید اراده نداشتم ولی توی اون 20 ساعت به اندازه یکصدم تجربه تلخ برادران زندانیم را درک کردم، الان میتونم بفهمم وقتی که یک زندانی اعتصاب غذا میکند یعنی چه؟ ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر