۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

بیانیه 18ام میر حسین، مانیفست دموکراتیک ایران

عباس ميلانی سرپرست گروه مطالعات ايران در دانشگاه استنفورد آمريكا
بيانيه‌ی هجدهم ميرحسين موسوی را «مانيفست دموكراتيك ايران» و فراخوانی
آشكار برای دموکراسی، جدايی دين از دولت و سیاست خارجی نرم‌خويانه‌تر
می‌داند. ترجمه‌ی مقاله‌ی امروز او در وال‌استريت ژورنال را می‌خوانيد.

ميرحسين موسوى رهبر مخالفان ايران ده روز پيش از 22 خرداد، نخستين سالگرد
انتخابات ریاست‌جمهوری بحث‌انگيز ايران، از هوادارانش خواست كه همانند
سال گذشته به خیابان‌ها بريزند. سپس فراخوان خودش را پس گرفت. بسیاری از
دموکرات‌های ایران این عقب‌گرد را به نشانه‌‌ی پذيرش شكست ريشخند كردند.
ناظران سياسی امریکا اين رفتار آقای موسوی – و گزارش دستگير شدن تنها 400
نفر در سال‌گرد اين رخداد در تهران – را ناقوس مرگ جنبش سبز به شمار
آوردند.

اما 2 روز بعد، در 25 خرداد، آقای موسوی نخستين پیش‌نویس (به گفته‌ی
خودش) «منشور جنبش سبز» را منتشر كرد. رسانه‌های غربی توجه چندانی به
اين سند نشان ندادند اما پيام برآمده از گفته‌ها و ناگفته‌های اين منشور
بسيار قابل توجه است.

اين منشور گردن‌كشانه‌ترين انتقاد آقای موسوی از وضع موجود است كه رژيم
را «فساد نهادینه‌شده پشت پرده‌های قدیس نمایی» می‌خواند. او تاسف
می‌خورد که ایران بیشترین اعدام ها را نسبت به جمعیتش در جهان دارد و
اشاره می‌كند كه بيت‌المال در معرض یغمای دولتيان است. به گفته‌ی او،
خون‌ها و رنج‌های مردم «پرده های فریب و ریای تمامیت‌خواهان» رژيم را
درید.

او در عين حال استراتژی‌ها و اهداف روشنی برای اين جنبش دموكراتيك ارائه
می دهد و بروشنی خود و جنبش سبز را در تداوم تلاش 100 ساله‌ی مردم ایران
برای دستیابی به مدرنيته، دموكراسی، سكولاريسم و حاکمیت قانون می‌داند.

در سده‌ی گذشته صحنه‌ی سیاست ایران آوردگاهِ (به تعبير جان لاك)
طرف‌داران حق حاکمیت مردم به عنوان تنها منبع مشروع قدرت با طرف‌داران
مشروعیت الهی بوده است. نبرد این دو پارادایم از سال 1284 خورشيدی آغاز
شد که قانون اساسی نوينی نگاشتند و سلطنت – كه زمانی موهبتی الهی بود و
شاه خود را «ظل الله» می‌خواند – مشروط به خواست مردم شد و گستره‌اش
محدود گرديد.

آیت الله خمینی 1357 و آيت‌الله خامنه‌ای امروز با مفهوم ولايت‌فقيه –
که خواهان حاكميت يك نفر يعنی فقيه به نيابت از آخرین امام غايب شیعیان
است – از طرفداران سرسخت مشروعیت الهی هستند. آقای موسوی تصریح می کند که
در سمت دیگر است. به گفته‌ی او جنبش سبز چیزی نمی‌خواهد مگر«حاکمیت مردم
بر سرنوشت خويش». به گفته‌ی او، در برابر رژیمی «قانون‌گريز و
قانون‌ستيز»، هدف نهایی جنبش تحقق حاكميت مردم از راه انتخابات آزاد و
منصفانه و غيرگزينشی است.

به نظر آقای موسوی تنها راه رسيدن مردم به پیروزی تداوم‌بخشيدن به يك
جنبش فراگير دموکراتیک است که همه‌گير، تکثرگرا، روی‌گردان از انتقام و
خشونت و آماده‌ی گفتگو و بخشش باشد. اگرچه او بر «استمرار حضور» دين در
آینده ايران اذعان می کند اما آشكارا از استقلال « نهادهای دینی و روحانی
از حکومت» دفاع می‌كند. این گفته‌ی او دعوتی آشكار به يك نوع سکولاریسم
اصيل در گفتمان سیاسی معاصر ایران بوده است.

به گفته‌ی آقای موسوی جنبش سبز ایران «فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت،
قومیت و موقعیت اجتماعی» به معیارهای بین المللی حقوق بشر احترام
می‌گذارد و به برابری همگان در پيشگاه قانون باور دارد. این اعلام رسمی
با سادگی خيره‌كننده‌اش در تضاد آشكار با نظام حقوقی مبتنی بر شريعت
ایران است كه به شيوه‌ای نظام‌مند، مردان را بر زنان و مسلمانان را بر
زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و بهاييان برتری می‌دهد. موسوی همچنین حامی
سیاست خارجی «عقلانی و شفاف» است و گفتگو و تعامل را بر « دیپلماسی
ماجراجویانه و عوام فریبانه» ترجيح می‌دهد.

مطمئنا برخی از ایده‌ها و خواسته‌های آقای موسوی در گذشته از سوی
روشنفکران سکولار ایرانی بيان شده‌اند. برخی از آن‌ها در واقع بخشی از
همان خواسته‌هايی هستند كه انقلاب 1357 را به بار آوردند. اما ائتلافی که
شاه را سرنگون كرد و آیت‌الله‌ها را سر كار آورد ائتلافی گل و گشاد از
ایده‌ها و نيروهای ناهمگن بود. رئيس‌جمهور محمود احمدی‌نژاد و آقای
خامنه‌ای نماینده‌ی ارتجاعی‌ترین نیروهای آن ائتلاف هستند.

آقای موسوی با این منشور عناصر دموکراتیک آن ائتلاف را بتمامی نمايندگی
كرده است. منش فروتنانه‌ی او، دعوت او به گفت و شنودی انتقادی درباره‌ی
راه‌های اصلاح اين منشور و گردن‌كشی او در برابر تهدیدهای دائمی رژیم و
اراذل و اوباش آن، همه و همه گويای چرخشی نوين در جنبش دموكراتيك ايران
است. نخست‌وزیر افراطی ديروز، نخست‌وزير محبوب خمینی، آرمان‌های
دموکرات‌های محتاط ایرانی را بازنموده است.

جهان امروز با يك گزينه‌ی روشن رو به رو است: رژیم، با سیاستی بی‌رحمانه
در داخل و سیاست ستيزه‌جويانه‌ی هسته‌ای در خارج، یا امکان ایرانی
دموکرات با سیاست خارجی مسوولانه. جهان باید هشدار دهد که هر گونه حمله
به آقای موسوی – همانند آفريقای جنوبی آپارتايد – به انزوای كامل رژيم
خواهد انجاميد. ایران دموکرات تنها چاره‌ی حل مشکل ایران برای جهانيان
است و بیانیه‌ی تازه‌ی آقای موسوی پيش‌نويسی نويدبخش برای دستیابی به این
هدف فراهم می‌آورد.

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

بیانیه مهندس موسوی در خصوص 22 خرداد

خودداری از صدور مجوز راهپیمایی برای روز ۲۲ خرداد بیش از هر چیز نشان
دهنده ترس دولتیان از تکرار حماسه ۲۵ خرداد سال ۸۸ است.

آرایش نظامی- امنیتی بی‌سابقه درتهران نشان می‌دهد که علی‌رغم یک سال
سرکوب و حبس واستفاده یک‌سویه از صداوسیما و رسانه‌های دولتی و هزینه‌های
هزاران میلیارد تومانی، تمامیت طلبان نتوانسته اند مردم را به صداقت و
صحت عمل خود متقاعد سازند. که اگر می‌توانستند چه نیاز به این همه هزینه
و لشگرکشی و دروغ پردازی؟!

حمله به مردم و دانشجویان در روز ۲۲ خرداد و سپس حمله به دفتر مرجع
بزرگوار حضرت آیت الله العظمی صانعی وحمله به دفتر حضرت آیت الله العظمی
منتظری و توهین به جناب حجت الاسلام و المسلمین کروبی از شدت بحران و
اغتشاش فکری در میان مهاجمان خبر می‌دهد. ۲۲ خرداد ماه امسال، مردم
بهانه ای به دست دولتیان ندادند تا با آن پیامدهای ناشی از قطعنامه ۱۹۲۹
شورای امنیت را، که به دلیل سوءمدیریت و سیاست‌های عوام فریبانه بر سر
کشور و ملت ما تحمیل شده است، بپوشانند و نیز عواقب اقدامات منافقانه و
ظالمانه در مراسم روز ۱۴ خرداد را از یادها ببرند.

۲۲ خرداد بلوغ جنبش عظیم سبز را نشان داد و نشان داد که هر شهروند سبز هر
جا که باشد، از خانه و اداره و محل کار و کارخانه و مدرسه و خیابان، با
ابتکارات و خلاقیت، خود یک جنبش است.

جنبش سبز آن آگاهی را دارد که به گونه ای عمل نکند تا تمامیت‌خواهان
بتوانند پیامد سیاست‌های غلط خود را در زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی و
سیاسی و سیاست خارجی بپوشانند. امروز دولتیان بیش از همیشه محتاج حادثه
سازی‌های هستند که بتوانند تبعات مصائبی را که بر سر کشور آورده اند از
چشم‌ها پنهان نگه دارند. حمله به دفتر یک مرجع عالی‌قدر و یکی از شاگردان
مورد علاقه و محبت حضرت امام (ره) ورود به مرحله جدیدی از این
بحران‌سازی‌ها است. ولی آمران و عاملان این اقدام خطرناک بدانند که حمله
به مراجع و هتک حرمت و زیرفشار قرار دادن آن‌ها تنها مشروعیت نظام را از
بین می‌برد.

آیا فراموش کرده اند حمله به بیت حضرت امام (ره) بود که زمینه برچیدن
پایه‌های استبداد را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سپس بهمن سال ۵۷ فراهم کرد و باز
هم عبرت نمی گیرند؟

آیا با دانستن این تجربیات تاریخی است که بر شاخه می نشینند و بن می برند؟

میرحسین موسوی

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

تولدت مبارک

کلمه: در شب ۲۲ خرداد سالگرد انتخابات ریاست جمهوری غریو الله اکبر به طرز شگفت آوری  مناطق  مختلف تهران را در نوردید. این  حرکت خود جوش مردمی در حالی روی می دهد  که در یک سال گذشته صدا و سیما هجمه و سیع تبلیغی علیه جنبش اصیل سبز داشته و در روزهای اخیر هم تلاش خود را برای القای منویات خود مضاعف کرده بود. شاهدان عینی طنین الله اکبر امشب در مناطق تهران را قابل مقایسه با روزهای ابتدایی پس از انتخابات می دانند.

 

یکسال از افتادن تشت رسوایی دیکتاتور بزرگ گذشت...

جنبش آزادی خواهی سبز ایران یکساله شد.


۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

پیام میر حسین موسوی درباره هتک حرمت نوه امام خمینی(ره)

بسمه تعالی

چند سال پیش مرحوم حضرت آیت الله توسلی یار نزدیک امام راحل جان خود را برسر مقابله با طرحی گذاشت که هدف آن حذف جناب حجت الاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی از صحنه سیاسی و امام زدایی در سطح ملی بود.وفات تاثربرانگیز و تکان دهنده ایشان گرچه مکثی در این طرح ایجاد کرد ولی آن را متوقف نساخت.

امسال مراسم بزرگداشت سالگرد رحلت امام در روز چهاردهم خردادماه فقط به یک روز خلاصه شد و همه برنامه های دیگر مردمی و رسمی از جمله برنامه شبهای ۱۴ و ۱۵ خرداد حذف شد و در همین مراسم مختصر قابل انتظار بود که به بیان چند خصوصیت اخلاقی امام بسنده شود و از احترام ایشان به رای مردم و نگاه ایشان که مجلس را در راس امور می نشاند، سخنی به میان نیاید و باز طبیعی بود که از تاثیرات ایشان بر خطر تحجر و خود رایی در آینده انقلاب غفلت شود و برخلاف خاکساری ایشان در مقابل معصومان علیهم السلام عده ای در حد امیرمومنان و معصومین برکشیده شوند و عده ای نیز که مخالف تخلف ، دروغ ، فساد و خروج از قانون اساسی و به افلاس کشیده شدن کشور به دلیل سیاست های من در آوردی بودند، در مقابل قرار داده شوند.

داوری در باره این شیوه قیاس و مواجهه با تاریخ با مورخان فرهیخته و سیاستمداران آگاه و اصولیان فاضل است و تنها به این نکته بسنده می کنم که کشتار و حبس های اخیر ناشی از چنین برداشت هایی از تاریخ و فقه واصول است و باید دید که نظر مراجع بزرگ از چنین استنباطهایی با توجه به مصداق های عملی و نتایج آن چیست؟

مراسم امسال به دلیل جنایت های اخیر اسرائیل آمیخته به سخت ترین شعارهای ضد صهیونیستی بود ولی طرفه آنکه در میان این شعارهای تند هیچ اشاره ای به مصاحبه یکی از روسای جمهورعرب دوست ایران که اخیرا گفته است دولت ایران با مذاکره آنها با اسرائیل موافق است، نشد و بازهم غیرطبیعی نبود که نصیحت حضرت امام (ره)در ماجرای مک فارلین به مسوولین کشور فراموش شود که فرموده بودند "کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید"

آیا جای آن نیست که سوال شود با این همه سیاست های غلط انداز و غیرشفاف و مهلک چه کسانی می توانند فرصت طلایی برای آمریکا و اسرائیل و منافقین و سلطنت طلبان تلقی شوند : آزادی خواهان و عدالت جویانی که به دنبال عظمت اسلام و ایران و ایرانی از طریق بازگشت به قانون اساسی و دوری از فساد و دروغ هستند؟ یا فرقه های مشکوکی که با سیاست های خود کارگران و معلمان و کارمندان و کشاورزان و همه مستضعفان را خاک نشین کرده اند و علی رغم حمله ها و لفاظی های خود علیه شرق و غرب ،همه بازارهای گرم مسلمانی را در اختیار بیگانگان قرار داده اند.

عربده جویی و هتاکی عده ای اندک در مراسم سالگرد رحلت حضرت امام (ره) در مقابل تریبون سخنرانی نمی توانست بدون رضایت و مهندسی قبلی صورت بگیرد .چه کسی است که نداند همیشه عده ای به صورت سازمان یافته و برای هیاهوهایی از این قبیل جلو تریبون ها به صف می شوند. درمراسم چهاردهم خرداد نیز به همین شکل عمل شد و در مقابل دوربین ها و چشمهای حیرت زده، گروهی اندک هتاکی های همیشگی را این بار علیه نواده گرامی امام به اوج رساندند. لابد به این دلیل که ایشان نخواسته اند هیچ وقت مردم را تنها بگذارند.

غافل از آنکه اینگونه اعمال مهندسی شده بیش از پیش به اهمیت حراست و صیانت از یادگاران حضرت امام دامن خواهد زد.

حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی یکی از ستارگان پر فروغ حوزه های علمیه و فضای ملی ماست و برنامه ریزی برای خاموشی این فروغ جز خسارت برای طراحان آن نتیجه ای نخواهد داشت.

میرحسین موسوی

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

تشابه رؤسای جمعه و جمهور

تشابه رؤسای جمعه و جمهور

محمد جواد اکبرین -

خطبه نماز جمعه چهاردهم خرداد ثابت کرد که رابطه بین آیت الله خامنه ای و محمود احمدی نژاد فقط یک رابطه نزدیک نیست (آن گونه که در اولین خطبه پس از انتخابات اعلام کرده بود) بلکه تشابه همه جانبه و محاسبه شده ای است که کشور را به نقطه مشخصی می برد.

در نخستین برداشت از این خطبه، به چند نمونه تشابه اشاره می شود:

الف) عادت به دروغ

بسیاری از مردم ایران، احمدی نژاد را به وعده ها و آمارها و اخبار و تحلیل های دروغ می شناسند و انتخابات 22 خرداد سال گذشته نیز در روزهای آخر به جنبشی علیه دروغ تبدیل شد. اما آیت الله خامنه ای به درو غگویی مشهور نیست زیرا بسیار زیرکانه تر از رییس جمهور تازه کارش دروغ می گوید. نمونه های دروغ را در این خطبه ببینید:


یک: او مدعی است که بر اساس نص صریح خط امام حرکت می کند و مخالفان او نسبت به خط امام، کج اندیشی دارند. از نظر او "خلاصه خط امام در وصیت نامه او آمده و مبانی امام در این وصیت نامه منعکس شده است". وصیتنامه آیت الله خمینی به صراحت "قوای مسلح مطلقا، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر اینها" را از دخالت در فعالیت سیاسی منع کرده و از "رهبر و شورای رهبری" خواسته است "با قاطعیت از این امر جلوگیرینماید تا کشور از آسیب درامان باشد".

علاوه بر وصیت نامه، در سخنرانی هایش هم چنان نسبت به سیاسی شدن سپاه هشدار داده که قابل تأویل نیست:

"برای سپاهی ها جایز نیست که وارد بشنود به دسته بندی و آن طرفدار آن یکی، آن یکیطرفدار آن یکی، به شما چه ربط دارد که در مجلس چه می گذرد؟ در امر انتخابات باز همبه من اطلاع دادند که بین سپاهی ها باز صحبت است. خب! انتخابات در محل خودش داردانجام می شود، جریانی دارد، به سپاه چه کار دارد که آنها هم اختلاف پیدا کنند؟ برایسپاه جایز نیست این. برای ارتش جایز نیست این. سپاهی را از آن تعهدی که دارد، از آنمطلبی که به عهده اوست باز می دارد و همین طور ارتش را. و ما در گفتارمان، درکردارمان که در محضر خدای تبارک و تعالی واقع است باید فکر بکنیم.» (صحیفه امام
ج 19، ص 12)

رهبری آیت الله خامنه ای از آغاز بر قدرت سپاه استوار بود و اکنون تمام خواسته های سیاسی اش از جمله سرکوب منتقدان و معترضان و اداره "کهریزک های سیاسی" را با کمک سپاه دنبال می کند. سپاهیان بخش اعظم سیاست و اقتصاد را به دست گرفته اند و فرمانده سپاه به صراحت از این رویکرد دفاع می کند. التزام به وصیت نامه آیت الله خمینی با بقای قدرت سیاسی دومین رهبر جمهوری اسلامی منافات دارد. اما وی لازم می بیند با تکرار این دروغ، آن را فراگیر و باور پذیر کند.


دو: آیت الله خامنه ای مانند رییس جمهورش اعتراض های مردم و راهپیمایی های میلیونی پس از انتخابات را حاصل اتحاد فتنه گران و حمایت های خارجی میخواند و راهپیمایی هواداران خود را که قبلا دهها میلیون نفری توصیفش کرده بود را ملاک پاسخ مردم به فتنه گران می شمارد و نتیجه می گیرد که پایه های نظام در این یکسال محکم تر شده است. این در حالی است که تقریبا همه مراکز رسمی راهبردی در جمهوری اسلامی (از مرکز پژوهش های مجلس تا سازمان بازرسی کل کشور و مجمع تشخیص مصلحت نظام) به اشارت یا صراحت، از فساد اداری و اقتصادی و سیاسی در داخل و ضعف و انزوای نظام در
خارج، ابراز نگرانی می کنند و پی در پی، آمار و گزارش می دهند. اما یک دروغ گوی حرفه ای علیرغم همه این گزارش ها بازهم پایه های نظام را محکمتر از همیشه می خواند.


سه: او برای چندمین ب

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

مردان فاسد احمدی نژاد

در کوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دهم ، محمود احمدی نژاد زود تر از همه دست به افشاگری های اقتصادی زد ، اگرچه محمود همان ادعاهای تکراری چهار سال گذشته خود رامطرح کرد و باز از همان لیست در جیب خود سخن گفت اما از این سو رقبای انتخاباتی وی پرده از راز های فساد دولت نهم برداشتند.

احمدی نژاد که آن روزها هنوز رئیس دولت کودتا نام نگرفته بود با حمله به هاشمی رفسنجانی،ناطق نوری،کرباسچی و صفایی فراهانی موج مچ گیری اقتصادی را به راه انداخت. دولت با اینکه تمامی ارکان قدرت را در دست داشت نتوانست دروغ های رئیس خود را اثبات کند و بعد از کودتای انتخاباتی هم شاهد آن بودیم که به طور مثال صفایی فراهانی با اینکه بازداشت شد و محاکمه شد اما کسی نتوانست برای فساد مالی او را محکوم کند.

البته هیچ یک از شبهات و افشاگری های دو طرف در قوه قضاییه به حکم قطعی نرسیده و بر اساس قوانین کشور هم محمود احمدی نژاد و هم کسانی که اتهامات سنگینی به دولت نهم زنند مجرم هستند و مرتکب یک عمل مجرمانه شده اند. با این حال پس از اتهامات بی مبنای احمدی نژاد ، منتقدان وی تصمیم گرفتند قفل دهان خود را بشکنند و با شجاعت بیشتری وارد رقابت با مردی شوند که گویا در چهار چوب قانون گنجاندنی نیست.

البته گفتنی است برخی اتهاماتی که محمود احمدی نژاد رئیس دولت نهم و رئیس دولت کودتایی فعلی به چهره های شاخص وارد کرده از حدود بیست سال پیش در کوچه و بازار رایج بوده است ، اما اتهاماتی که به دولت نهم نسبت داده میشود برای اولین بار است که علنی میشوند ، و نکته دوم این است که محمود با کلی گویی افراد شاخص را متهم کرده است در حالی که اتهامات نسبت به دولت وی جزئی و با ذکر دقیق نام و نوع اتهام است.

 

اما مهمترین اتهاماتی که به احمدی نژاد نسبت داده شده است به شرح زیر است«البته باز هم شایان ذکر است که وی با گذشت یک سال از طرح این اتهامات هنوز هیچ گونه پاسخ روشن و صریحی به افکار عمومی نداده است و دخالت های رهبری برای توقف پیگیری یکی از همین پرونده ها میتواند سندی بر وجود فساد مالی در دولت قانونی دیروز و کودتایی امروز وی باشد»

 

الف) پرونده نفت اردبیل

 

این مساله توسط میر حسین موسوی و مهدی کروبی در مناظره تلویزیونی با محمود مطرح شد ؛ هر چند که کروبی ابعاد بیشتری از آن را تشریح کرد. بر اساس اظهارات منتقدان دولت نهم افرادی چون صادق محصولی ، علی سعیدلو و خود احمدی نژاد در گیر این پرونده بوده اند. این پرونده مربوط به دوران حضور محصولی و احمدی نژاد در استان اردبیل و در ارتباط با سوآپ نفت بوده است. کروبی در مناظره خود فاش کرد که وزیر اطلاعات خاتمی به خاطر همین پرونده از تایید صلاحیت محمود خودداری میکرد اما آن زمان با مذاکرات ناطق نوری و چند نفر دیگر مساله حل شد.

ب) پرونده سیصد میلیاردی شهرداری تهران

 

این پرونده نیز همانند موضوع اردبیل طی سالهای گذشته بارها به رسانه کشیده شده و در مقاطعی هم به شدت جنجال برانگیز بوده است. این پرونده سه سال قبل با اظهارات چمران رئیس شورای شهر تهران درباره وجود سیصد میلیارد تومان هزینه فاقد سند در دوران شهرداری محمود وارد فاز تازه ای شد و پای مجلس و دستگاه های نظارتی را به میان کشید. با این حال چمران چندی بعد تاکید کرد منظور وی از هزینه های «فاقد» هزینه هایی است که فاقد ردیف مصوب بوده است و اسناد این هزینه ها موجود است. اما منتقدان دولت نهم مدعی اند که افراد با نفوذ حامی محمود مانع تحقیق و تفحص و بررسی این پرونده می شوند.گفتنی است قالیباف شهردار تهران نیز در ابتدای انتصاب، مسایلی را در این زمینه مطرح کرد اما بعدا از ورود یا توضیح در این زمینه خودداری کرد.

 

پ) پرونده سازمان تربیت بدنی

 

این پرونده مربوط به سازمان تربیت بدنی استان تهران است؛ جایی که علیرضا مددی از اقوام داوود مددی و از نزدیکان زریبافان ریاست آن را بر عهده داشته است، تفاوت مهم این پرونده بازداشت چند متهم در این پرونده و تایید کلیت مساله از سوی قوه قضاییه است.

بنا بر این دولت نهم و حامیان محمود نمی توانند در خصوص این پرونده چیزی را تکذیب کنند. اما به همان میزان مخصوصا با توجه به این که این پرونده توسط وزارت اطلاعات پیگیری می شود ، منتقدان دولت از انتشار ابعاد آن خودداری می کنند تا مرتکب اقدام مجرمانه نشوند. کروبی در مناظره خود این پرونده را مربوط به نزدیکان علی آبادی و احمدی نژاد دانست.

 

ت) وام چهل میلیاردی به صادق محصولی با دستور احمدی نژاد

 

این موضوع اولین بار توسط مهدی کروبی فاش شد ، هر چند که رسانه های منتقد قبلا بدون اشاره به نام صادق محصولی ، از چنین وامی سخن گفته بودند.

 

س) صادق محصولی

 

صادق محصولی سردار میلیاردی دولت نهم که به تایید خودش ثروت بسیاری دارد از سال 1384 و به مجرد معرفی به عنوان وزیر نفت همواره در مرکز توجه منتقدان دولت نهم قرار داشته است. با حضور محصولی در راس وزارت کشور، شبهات و اعترضات منتقدان درباره او شدت گرفت، در روزهایی که محمود برای تحریک جامعه و استفاده از موج شایعاتی که به طور سنتی وجود دارد خواستار اعلام دارایی‌های تمام نامزدها و مسئولان دولت‌های قبلی شد و کوشید از خود تصویر یک قهرمان مبارزه با فساد را بسازد، منتقدان دولت نیز خواستار آن شده‌اند که محصولی بگوید این ثروت عظیم را از کجا آورده است. میرحسین موسوی، ثروت سردار محصولی را «صدها میلیاردی» اعلام کرد. اما صریح‌ترین اتهام از سوی غلامحسین کرباسچی مطرح شد که ادعاهایی را درباره یک زمین نه هزار متری متعلق به سپاه و خرید آن توسط محصولی به قیمت متری پانزده هزار تومان و فروش آن با قیمت دویست هزار تومان مطرح کرد.

تقریباً تمام منتقدان اعلام کرده‌اند که ثروت محصولی ناشی از ماجرای نفت اردبیل است هر چند که شاید از ترس مراجع قضایی و شاید به دلیل مسایل اخلاقی از توضیح بیشتر خودداری کرده‌اند.

 

ج) اتهام پرداخت هفتصد میلیون دلاری احمدی نژاد

 

این موضوع اولین بار از سوی مهدی کروبی در جریان مناظره با احمدی‌نژاد مطرح شد. کروبی به صراحت تاکید کرد که احمدی‌نژاد می‌خواسته به یک نفر (ظاهراً رئیس‌جمهور یک کشور خارجی) 700 میلیون دلار پول بدهد که با مقاومت بانک مرکزی مواجه شده است. کروبی افزود که پس از مقاومت بانک مرکزی و اختلاف احمدی‌نژاد و این نهاد، خامنه ای از مساله خبردار شده و از این مساله جلوگیری می‌کند.

 

چ) پرونده بزرگ بهزیست بنیاد

 

این پرونده همچنان در دستگاه قضایی در حال پیگیری است و سخنگوی دستگاه قضایی بارها درباره آن اطلاع‌سانی کرده است.

موضوع اختلاس در شرکت بهزیست بنیاد وابسته به سازمان بهزیستی به زمانی باز می‌گردد که «ر.آ.» یکی از اعضای شاخص رایحه خوش خدمت که یکی از منابع مالی تبلیغات انتخاباتی جناح رایحه خوش در انتخابات شوراها بوده در راس این شرکت حضور داشته است. دو نفر دیگری که در این پرونده درگیرند نیز وضعیتی مشابه داشته‌اند.
این پرونده توسط رئیس وقت ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز فاش شد که به جای آن که تشویق شود، توسط محمود احمدی‌نژاد برکنار شد!!!

 

 

در حالی که احمدی نژاد سعی داشت انتخابات را به دو قطب «مخالفان رانت‌خواری» و «مدافعان رانت‌خواری» تبدیل کند رسانه‌های منتقد دولت اتهامات و مسایل دیگری را نیز علاوه بر این ده موضوع مطرح کرده‌اند. با این حال در این گزارش تلاش شد اتهاماتی مورد «بازخوانی» قرار گیرد که یا در مناظره‌های تلویزیونی مطرح شد یا دستگاه قضایی رسماً در حال رسیدگی به آن‌ها است.

با آن که هیچ یک از اتهامات و پرونده‌های فوق را نمی‌توان قطعی فرض کرد اما نکته مهم این است که این ده شبهه نشان می‌دهد نه محمود آنچنان که می‌گوید سردار مبارزه با فساد و رانت‌خواری است و نه اطرافیان آقای احمدی‌نژاد، مشتی فرشته سالم و وارسته هستند...

امید است همان طور که مهدی کروبی یک سال پیش در صدا و سیما گفت روزی این شبهات برای مردم روشن شود و کسانی که مرتکب جرم شده اند و از بیت المال برای خود ثروت اندوزی کرده اند ، در دادگاهی قانونی محاکمه شوند ، البته گفتنی است محمود احمدی نژاد رئیس دولت نهم و دولت کودتایی کنونی و حامیان وی در پرونده خود نه تنها متهم به فساد مالی بلکه متهم به تقلب و کودتا هم هستند و در آینده نه چندان دور باید شاهد محاکمه قانونی متجاوزان به حقوق مردم باشیم.

نامه پنجم محمد نوری زاد

به نام خالق حق
سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
حضرت آیت الله خامنه ای
یک سا ل از ظهور " فتنه " در کشور ما سپری شد. فتنه ای که به قول رسانه های رسمی و شخصیت های شاخص نظا م،هم آبروی مارا مضحکه جهانی در انداخت ،و هم خون و مال جمعی از هم وطنان ما را تباه ساخت ، وهم شکاف هراسناکی در ساختار ملی و حیثیتی ما ایجاد کرد.

می بینید که من نیز مثل بسیاری ،از همین واژه " فتنه "آویخته ام. واژه ای که در این یک سال گذشته ، به قدر همه عمر اساطیری اش از او سود برده ایم . واژه ای که در ادبیات سیاسی ما ، به فهرست مطول واژگانی چون : طاغوت ، طاغوتی ، انقلاب ، ضد انقلاب ، مستضعف ، مستکبر ، منافق ، ضد ولایت فقیه ، امت شهید پرور، دشمن قسم خورده و واژگان دیگری از این دست پیوست و معنای ویژه ای برای خویش اختیار کرد.

در این یک سال گذشته ، آن چنان افراط گونه بر طبل فتنه و سران فتنه کوفتیم تا کودکان ما نیز به محض شنیدن آن ، بدانند ما را جز از موسوی و خاتمی و کروبی ، مقصودی نیست . آوار ، و بهمن سران فتنه ، همان پلیدی درهم فشرده ای است که خسارت این ستم را بر سر مردمان ما فرو می بارد . بهمنی که به هنگام عبور ، از کنار خانه هاشمی رفسنجانی می گذرد ، و کسانی که از اهل این خانه را نیز به حجم آوارگونگی خویش می افزاید.

سران فتنه اما ، فراتر از خسارات فراوانشان ، فوایدی نیز داشته اند که من ، قصد واشکافی فایده های آنان را دارم . پیش از آن ، اجازه بدهید در سفری به دور دست های روستای محل زادگاهم ، به ترسیم دور نمایی از این فایده ها بپردازم . جدال بر سر قدرت ،ظاهرا ودیعه مکرری است که در هیچ کجای تاریخ ، بی مخاطب نبوده است ، چه در قبایل بدوی ، و چه در جوامع مدنی ، در روستای ما نیز ،دو طایفه کم خرد، طبق یک عادت ضروری ،و به بهانه ای تکراری ، خشماگین بر سر هم می کوفتند و بعد از تحمل جراحت ها و ناسزاها و بی آبرویی ها کارشان به پا سگاه و امنیه و وساطت بزرگترها می کشید.

در جدال هر باره ، نیک به یاد دارم که مردان طایفه شکست خورده ، بی دلیل بر اهل خانه خود سخت می گرفتند . یعنی پدری که در میدان کارزار، توسط حریف از پا در آمده بود ، در خانه خویش ، به یک خطای مختصر ، بر سر زن و فرزند خود می کوفت و مردانگی مخدوش خود رابه رخ می کشید و یاد آور می شد.

باورم بر این است که حکایت ما و سران فتنه نیز خارج از این روال روانی و تاریخی نیست . سران فتنه در این مثال ساده و روستایی من همان اهل منزل اند . کسانی که ما با کتک زدن آنان ، عصبیت ناشی از شکست های پی در پی خود را تخلیه می کنیم و قدرت مخدوش خود به رخ می کشیم .روستایی چوب خورده و تحقیر شده دیروز ،از این روی بر سر زن و فرزند خود می کوفت ، که فکر آنان را از واکاوی چند و چون شکست خویش ،به همان خطای خانگی معطوف کند .

قبول می فرمایید که ما وشما ، در این آزمون سی ساله ، کارنامه درخشانی از عمل به وعده های اسلامی انقلاب نیاراسته ایم . اگر که با خود صادق باشیم ، صدای شکستن استخوان های اقتدارمان را خواهیم شنید. متاسفانه آسیب و جراحتی که ما به اسلام و به گرایش دینی مردم وارد آورده ایم ، فرا تر از آسیب و جراحت همه طول تاریخ است .

شرمنده ام که نوشته من از صراحتی اینچنین تلخ و گزنده آکنده است . باورم بر این است که ما را فرصت چندانی برای بازگشت و ترمیم خرابی ها نیست . وگرنه ، من آداب کوچکتری خویش ، نیک می دانم .

اگر انقلاب سی ساله ما ، هیچ نداشت الا به صحنه آوردن انصاف ، ما پیروز بودیم . و اگر هیچ نداشت الا ادب و پاکی و پاک دستی بزرگان، ما پیروز بودیم . من از بلندای سی سالگی انقلاب که به گذشته می نگرم ، آرزو می کنم ای کاش ما را با " اسلام اختراعی " خود کار نبود . و یا حتی اسلام ، تنها در سفر به دور دست های تاریخی ما محدود و تعریف نمی شد . و ما ، به جای بار انداختن اسلام اختراعی خود در کوچه بنی هاشم ، بر سر و سینه کوفتن های بی پشتوانه ، اهالی کوچه بنی هاشم را به امروز تاریخی خویش فرا می خواندیم و از نورشان بهره می بردیم .

ای کاش در همان ویرانه تاریخی خویش مانده بودیم اما در عوض : ادب داشتیم ، خدا داشتیم . ای کاش دوستی ما با خدا و خوبان خدا ، در لفظ نمی ماند ، و به عمل می گرایید . ای کاش مراجع تقلید ما و روحانیان ما می دانستند که محدوده آگاهی و دانش آنان ، محدود به علومی است که ارتباط چندانی با حساسیت های کشوری و جهانی ندارد . و می دانستند که جامعه ، مردم ، تاریخ ، و سنت های الهی ، برای خود مختصات و قواعدی دارند و ورود نا آگاهانه به هر یک از این حوزه ها ، و دخالت ناشیانه در سیر عالمانه آنها ، جامعه را به آشفتگی حتمی فرو می برد .

رهبر گرامی ، از خود شریف شما آموخته ام که سخت دلتنگ عدالت علوی باشیم . عدالتی که به جانب داری از مردم شهر قم ، محکمه ای به پا کند ، و بزرگان دینی و مسولان خطا کار حکومتی این شهر را فرا بخواند ، و از آنان بپرسد : چرا شهر قم ، که تا پیش از انقلاب ، پاک و شایسته بود ، بعد از انقلاب، اول شهر آسیب دیده از مفاسد اجتماعی کشور شده است ؟ عدالتی که آقازاده های ما را ، مثل پدرانشان ، به تناول شهد مفاهیم دینی وا می داشت و آنان را از شیرینی واردات شکرباز می داشت .عدالتی که خود این پدران را نیز از مواضعی چون معدن سنگ سرخ بیدخت فارس ، باز می داشت . عدالتی که برای ورود به حسابرسی آستان قدس رضوی زانوانش نلرزد .عدالتی که به عدم تعادل فکری مسؤلان حکومتی ، و حتی به عدم تعادل یک رییس جمهور نمرۀ منفی بدهد .عدالتی که شهامت اعادۀ حیثیت از خود را داشته و اجازه ندهد کسی و کسانی از او بیاویزند و متاع دروغین خود را در سبد نیاز مردم گذارند .

رهبر گرامی ، ما امروز ، چه بخواهیم وچه نخواهیم ، شکست خوردۀ معرکۀ جولانِ تاریخی ِ خویشیم . متأ سفانه ، حتی در موضوع تخصصی خودمان که اسلام باشد ، به قهقرا گراییده ایم . بدیهی است که در این سی سالگی انقلاب ، باید به یک یک کاستی ها و ناهنجاری ها ، و به نقش وسهم خود اعتراف کنیم و در جایگاه یک مسؤل، پاسخگوی مردم وتاریخ باشیم . که چرا در معرفی اسلام به روزی در افتاده ایم که علاوه بر طرد مخاطبان ِجهانی ، مخاطبان ِ داخلی ِ دین خدا را نیز تارانده ایم و به گزینش نامبارک حداقلی مردم خویش ناچار شده ایم ؟ و چرا چنان چهرۀ مخوف و نامبارکی از اسلام آراسته ایم که فرزندان بلا فصل خودمان نیز از آن می هراسند و بدان تمایلی ندارند ؟ ویا چرا با سرمایه های پولی سرزمین خویش به آنچنان غارتی درافتاده ایم که دزدان گردنه ، فردا ، از ما طلبکار آبروی رفتۀ خویش خواهند شد؟ ویا چرا با آوار اسلام ِ اختراعی ِ خویش ، جلوی " رشد" اسلام واقعی و جلوی رشد مردم خود را گرفته ایم ؟

رهبر گرامی ، می بینید که پرسش های بزرگ وتوفانی و حتمی پیش روی ماست . و ما ناگزیراز پاسخگویی به این همه سؤال سرگردانیم . باورم بر این است که سران فتنه ، درست در بزنگاه نیاز ، به یاری ما شتافتند. اگر آنان نبودند ، ما وشما اکنون باید به مردم خود " پاسخ " می گفتیم که مسؤل این همه عقب ماندگی وکار نابلدی ، و رواج گر این همه بی کیاستی و بی لیاقتی ، وبه باد دهندۀ این همه فرصت وثروت ، وبدیهی کنندۀ این همه دروغ وحرامخوری ، و بانی این همه خنده دار شدن قانون ، کسی جز خود ما نیست .

سران فتنه از راه رسیدند تا ما را از پاسخگویی به مطالبات مکرر و رها مانده وبی سر انجام مردم برهانند . ما وشما از این روی به سرکوب سران فتنه اصرار ورزیدیم که تا مردمان ما به مشغله ای انحرافی درافتند و از چگونگی کارهای تو در توی ما و مسؤلیت های خاک آلود و بر زمین ماندۀ ما نپرسند . از ما نپرسند آیا این بود آن انقلابی که همگان را به درک و لمس وبهره مندی از افق های نورانی اش نوید می دادید؟

آیا اسلامی که ازاو دم می زدید، همین است که در چارچوب در خانۀ جوانان بی کار و معتاد وتن فروش و سرگشته وفرومرده وپژمرده و معلق ما ذبح می شود ؟ همین است که در مجلس شورای اسلامی ، هر روزه چهره اش می خراشند وپوستش می درند؟ ودر دستگاه قضا به شوخی اش می گیرند؟ و در دولت ، جیب هایش را خالی می کنند؟

اگر سران فتنه نبودند ، ما و شما باید هر روزه به مردم خود پاسخ می گفتیم که چرا سپاه ، در روز روشن ، سهام مخابرات را بالا کشید ؟ وچرا سپاه ونیروی انتظامی ، با واردات میلیاردها کالای قاچاق ، همچنان سلحشور وغیور ومردمی اند ؟
سران فتنه آمدند تا نمایندگان شجاع ونترس و البته با کفایت ما بهانه ای برای پرخاش و ناسزا داشته باشند، نمایندگانی که مفهوم استقلال مجلس ، ونمایندگی مردم را در همان روز نخست ، زیر پا می نهند تا اعتبار نامه هایشان تصویب شود . نمایندگانی که همچنان به سرکوب سران فتنه محتاج اند وبرای محاکمۀ آنان طومار امضاء می کنند تا نگاه مردم را از عصارگی بر خاک افتادۀ فضايل شان ، و از طنز مجلسی که باید در رأس امور باشد ونیست ، به غوغای سران فتنه منحرف کنند وخود را از حمل سنگینی امانت مضمحل شدۀ مردم ، و تحمل شماتت مردم برهانند . نمایندگانی که متأسفانه ، سالهاست به جای قانون و نظارت قانونی، و به جای تحقیق و تفحص مؤثر ، و به جای واخواهی حقوق فراموش شدۀ مردم ، شوخی می پراکنند.

رهبر گرامی، اطمینان دارم با من موافقید که اگر از این مجلس و قوانین و نظارت آن ، آبی گرم شده بود ، مردمان ما را اکنون بهره ای در مشت بود ، و اگر دستگاه قضا را با قانون نسبتی بود ، ما را اکنون از برکات عدل وانصاف و درستی او نصیبی بود ، و اگر دولت را لیاقت وبرنامه وعقلانیتی بود ، ما را تاکنون از ورطۀ ورشکستگی های داخلی و تحقیرهای جهانی به در برده بود .اما این سه یار دبستانی را ظاهراً جز رکود و رخوت و رفاقت ، رویکردی نیست . پس چرا نباید از ظهور فتنه و سران فتنه در پوست نگنجیم و نگاه پرسشگر و پر شماتت مردم داخل و خارج ونسل های گذشته وآینده را به رفتار آنان منحرف نکنیم ؟

این روزها شاهدیم که بار دیگر مبارزه با بد حجابی به کانون فهم بزرگان دینی ما راه یافته است . وچه برخوردهای شداد وغلاظ ، برای چندمین بار ، بر سر جامعه ما سایه انداخته است . اما برای چندمین بار نیز می توان از همین اکنون عاقبت شکست خورده و پر از آسیب این هیاهوی هیچ در هیچ را به چشم دید . چرا که شهر قم ، و آسیب های دلخراش و مفسده های اجتماعی آن ، دقیقاً محصول همین نگرش خام و دستوری وبی خردانه است . اگر بپذیریم که اجبار در خط کشی های خشک اجتماعی ، ضروری و با فایده است ، این را نیز می پذیریم که اجبار در مواضع فهم و فکر وباور مردم ، جز خسارت و خرابی وگریز ونفرت مردم نتیجه ندارد . شرمنده ام که بگویم راز تنهایی ما ، وکم شدن مخاطبان داخلی و جهانی ما ، در همین اسلام اجباری واختراعی ما است .اسلامی که اغلب در این سی سال عمر خود ، از کنار حق های آشکار عبور کرده است و بر گزینش نا حق های آشکار اصرار ورزیده است .

در زندان وزارت اطلاعات ، و در زندان عمومی ، داستان هایی از اسلام اختراعی خودمان دیده ام که امید دارم در یک ملاقات حضوری ، همه را یک به یک برای شما باز گویم .اما از باب نمونه ، به یکی از مظاهر آن اشاره می کنم و از توقف بر این شرم بزرگ ، درمی گذرم :

من این روزها ، با جوان نوزده ساله ای هم نشین و هم بند هستم که مجموعه ای از خردمندی ها ودرستی ها با اوست . این جوان با همین سن و سال اندک خود ، دو فرمول بدیع ریاضی را که ازدسترس همۀ دانشمندان وریاضی دانان جهان دور بوده است ، کشف کرده و به اسم خود به ثبت رسانده است . این جوان ، با همین سن وسال اندک خود ، چهار اختراع غرور آفرین دارد .المپیادی است . برندۀ جشنوارۀ خوارزمی است . به زبان های انگلیسی وایتالیایی مسلط است . این جوان اما به اتهام متداول توهین به رییس جمهور و تبلیغ علیه نظام ، پنج ماه و نیم است که در زندان است . اتهامی که مردمان جهان، به میزان ارتفاع آن غش غش میخندند . این جوان ، شصت روز در زندان انفرادی بوده وتوسط بازجو های تند وبی ادب خود کتک خورده وتهدید شده است . این جوان ، همان است که آقای جلال الدین فارسی ، پدرش را به ضرب گلولۀ تفنگ شکاری خود کشته است . این جوان ، اکنون ، هفده سال است که چشم به راه تراوش حق وعدالت ، از اسلام اختراعی ما است . اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را به پرداخت یک ريال از پول خون پدر او ملزم نکرده است . اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را آزاد گذارده ، وخود او را که به ابراز نشاط سیاسی اش مشغول بوده ، به زندان و انفرادی و تحمل ناسزا وضرب وشتم در انداخته است .

من معتقدم راز شکست اسلام اختراعی ما ، در همین خصلت های گزینش گری وخاصه پروری ونخبه گریزی و فریب کاری وعوام پروری است . واختلاط غلیظ حق وباطل در او . کارایی سرکوب سران فتنه ، در این بوده است که نگاه منتقدین ما را از امثال آقای جلال الدین فارسی که قاتل اما آزاد است ، به این جوان گستاخ اما بی گناه ، معطوف کند . حالا خود شما رد پای نمایندگان مجلس ، وقضاوت دستگاه قضایی ، و دولتمردان عدالت ور زمان را در تحلیل فرایند های این چنینی جامعه ، رصد فرمایید .

راستی شما در مقام فرماندهی کل قوا ، تا چه حد به رفتار سپاهیان و نظامیان خود ، در ورود به مواضع اقتصادی ، ودر قامت رانت خوارانی چون آقای صادق محصولی ، ودر واردات میلیاردها کالای قاچاق از مبادی گمرکی واسکله های رسمی وغیر رسمی اشراف دارید ؟ والبته اجازه می دهید که در تقبیح رفتار ناشایست سپاهیان ونظامیان ، مسؤ لیت حضرتعالی را نیز در مقام فرماندهی یاد آور شویم ؟ و از شما به خاطر تغییر چهرۀ آن سپاه و آن بسیج و آن اسلام آرمانی گله کنیم ؟

رهبر گرامی ام ، کم کم به سال روز ظهور فتنه نزدیک می شویم . اگر کمی هوشمندی اختیار کنیم ، باور خواهیم کرد که جماعتی ، دور از چشم شما ، به خلق حادثه می اندیشند. حادثه هایی که نیمه دوم خرداد را به زعم خود در بحرانی طراحی شده فرو ببرند . این بحران ، که چه بسا خونین نیز باشد ، قرار است مجدداً انرژی تازه ای را علیه سران فتنه سامان دهد . طراحان این بحران ، با خلق حادثه های ریز ودرشت ، شما را در موضعی قرار خواهند داد تا همانی بگویید که آنان می خواهند . وهمان موضعی را اختیار کنید که آنان مشتاق اند.

شما را به خدا ، رهبر گرامی ، مراقب فتنه ها باشید . فتنه هایی که بانیان آن ، فراتر از سران فتنه ، در اطراف شما آرایش یافته اند و ادعای دوستی غلیظ می کنند . فتنه را در تحرک قدرتی بکاوید که در سایه است . قدرتی که هرگز مطیع شما نیست وبرای خود قرار و مداری دارد . قدرتی که یک جا از حنجرۀ رییس جمهور نامتعادل ما بیرون می خزد ، ودر جای دیگر از امضای نمایندگان مجلس ما جاری می شود ، و برای گشودن موانع پیش رو ، به قاضیان مرعوب دستگاه قضا تحکم می کند . سران واقعی فتنه ، سران قدرت های در سایه اند . سرانی که میلیارد میلیارد پول بی زبان مردم را جابجا می کنند، وبه پروندۀ مفتوحۀ میلیاردها پول گمشده ، پوزخند می زنند. در این یک سال گذشته ، وبا غوغایی که از رسانه ها وتریبون های رسمی علیه سران فتنه در گرفت ، قدرت های در سایه ، بهترین فرصت را برای پیش برد مقاصد خود بلوکه کردند . قدرت های در سایه ، در این یک سال پر آشوب و پر هیاهو ، به قدر همه عمر خود به تحکیم مواضع خود پرداختند ، اما غافل از این که بخش وسیعی از مردم را از اطراف شما پراکندند . قدرت های در سایه ، به مردم احتیاج ندارند ، اما کدام رهبر است که بدون مردم ، همچنان رهبر باشد و رهبری کند ؟!

از باب طنز ، بگویم که چندی پیش آقای جلال الدین فارسی ، به سران فتنه تاخت تا او نیز حتی از این کارناوال هتاکی جا نمانده باشد . فراتر از طنز ، شما را به تماشای امضای خودتان ، پای برگه خرید سهام مخابرات توسط سپاه فرا می خوانم . بله ، قدرت های در سایه ، با شما این می کنند ! وبدون این که شما بخواهید وشما راضی باشید و شما خبر داشته باشید ، امضای رضایت شما را پای عملکرد خود می نشانند . شما را به خدا مراقب فتنه های واقعی باشید .

با احترام و ادب : فرزند شما ، محمد نوری زاد زندان اوین ، نهم خرداد هزار وسیصد وهشتاد ونه

باید ها و نباید های جنبش سبز

تقی رحمانی: از شیوه های مشخصی گزیده شده اگر این شیوه ها را به کارنگیرد راه موفقیت را هموار خواهد کرد. ترک عادت چندان دشوار نیست اما ساده و سهل هم نیست جنبش سبز تا کنون پالایش یافته و مرحله ترویج برای مخاطبان جدید و آموزش مدنی برای حامیان را طی می کند. امتیاز نخست جنبش سبز چه باید کردها نیست بلکه چه نباید کردهاست.

واقعیت این است که به جنبش سبز توصیه های تکراری و آزمون پس داده شده می شود که انجام هر کدام از آنها در بهترین حالت جنبش را خوشنام اما ناکام می کند و احتمال کامیابی جنبش را منتفی می کند. توصیه های اعتقادی راهبردی و تاکتیکی برای جنبش کم نبو ده اند. توصیه هایی که هر کدام در جامعه ما آزمون نامناسب پس داده اند. شاه بیت این توصیه ها بر ناخود آگاهی ایرانی سوار است. عنصر ایرانی سازگار است. اما در حالت متعادل این سازگاری خلاق است ولی در جامعه نابسامان سازگاری منفعل ایجاد می شود. در طرح و زمینه اصلی سازگاری منفعل حاشیه ای انفجاری بروز و نمود پیدا می کندد. در نتیجه طوفان درست مانند حوادث سال ۱۳۶۰ ه ش. فرزندان ناهمگون می زاید. اما زمانی که عنصر ایرانی به سوی سازگاری خلاق می رود عجله و شتاب رفتارهای ناهماهنگ سازگاری خلاق را متوقف می کند مانند سال ۱۳۵۶ که این سازگاری خلاق متوقف شد. در نتیجه انقلاب مردمی بهمن ۵۷ با موج انحصارطلبی برخورد کرد و متوقف ماند.

توصیه های اعتقادی و باوری یا ایدئولوژیک

جنبش سبز جنبش مطالبه محور و شهر وندی است در نتیجه در عین همراهی با باورهای جامعه مذهبی ایران وارد منازعه سکولاریسم و مذهبی نشد. در حالی که بسیاری از جنبش سبز را با ماهیت اعتقادی و مرامبی تبیین می کنند. به خصوص تلاش عده ای در راه سکولار نشان دادن جنبش باعث شد که عده ای دیگر بر جنبه ایدئولوژی مذهبی جنبش تاکید کنند. این نوع کشمکش طراوت جنبش سبز را از بین می برد و آن را دچار مسائل فرعی می کند. جنبش بر پایه نمادهای ملی و مذهبی خود را نشان داده اما بر ماهیت مطالباتی و شهروندی خود تاکید کرده و می کند.

چنین ویژگی از جنبش را باید حفظ کرد. جامعه ایران مذهبی است اما به دنبال هژمونی کردن برداشت خاص و انحصاری از مذهب نیست.

توصیه دولت محوری

جنبش سبز از اعتراض به نتایج انتخابات پا گرفت اما به مرور زمان از تسخیر دولت یا دولت محوری فاصله گرفت.

مواضع شجاعانه کروبی و بیانیه شماره ۱۷ موسوی مبتنی بر اینکه دولت دهم مشروعیت ندارد اما مسئولیت دارد صحنه قابل تاملی را در جامعه به وجود آورد. این برخورد مدنی و جامعه محور بود.

رهبران جنبش در عین تاکید بر روی خواست های جنبش فقط خود را تنها و یگانه عامل اجرایی خواسته های جنبش نمی دانند.

جنبش جامعه محور بیشتر از اینکه بخواهد قدرت گرفتن را هدف قرار دهد تلاش می کند موفقیتش را نهادینه کند. تلاش برای جایگزین شدن برای دولت امری مذموم نیست اما نقد عملکرد دولت و مطالبه محوری از آن هر دولتی را در معرض آزمون شدید قرار می دهد و انگ قدرت طلبی جنبش سبز را از مخالفان می گیرد. توصیه نگارنده این است که در هیچ شرایطی به خصوص موسوی و کروبی نامزد هیچ مقامی نشوند. اما همیشه سیاسی در جامعه مدنی بمانند و بر حاکمیت تاثیرگذار باشند. با این وصف همین مطالبه محوری ایشان قدم رو به جلو بوده است که جنبش سبز را به دام دولت محوری نینداخته است. جریان اصلاح طلب دولت محور و قدرت محور بود از همین روی بسیار ملاحظه کار بود. اما در عمل ناچار از فراموشی منافع مردم بود.

سازمان های کلیشه ای:

جنبش سبز به صورت مداوم مورد توصیه های خوب اما کلیشه های راهبردی قرار گرفته است. محور این مدل ها بر روی نوع رهبری و سازمان جنبش سبز استوار است.

بارها به رهبران جنبش سبز ایجاد جبهه، تشکیل حزب و برپایی پارلمان توصیه شده است. اما این توصیه ها به دلایل داخلی و امنیتی عملی نیست. هیچ تشکیلات متمرکزی در جامعه از زیر فشار امنیتی جان سالم به در نبرده است. پرداختن به این موضوع زمانی مفصل می طلبد اما فقط کافی است به سرنوشت جبهه ها، سازمان ها و نهادهای سیاسی و مدنی توجه کنید.

اما مشکل جامعه ما تنها عامل امنیتی نیست. شرایط امنیتی باعث می شود که زمان مناسب برای کارجمعی در ایران کوتاه باشد و همچنین امکان انتقال تجربه گذشته در عمل به داوطلبان جدید غیرممکن شود. در نتیجه دور تکراری و حلزونی در جامعه ما تکرار می شود.

به عبارتی تاسیس جبهه در جامعه باعث جنگ طولانی بر سر رهبری آن می شود و بعد از آن اختلاف میان جریان های جبهه با نیروهای بیرون از آن می گیرد که این دعوا برای هر جریان سیاسی بلای بزرگی است. تجربه جبهه ملی حتی در دوران مصدق شاهدی بر مدعای ماست. در جامعه ما همه می خواهند رهبر یا نفر اول باشند و پست معاونت برای آنها در یک شهر بزرگ ارزش ندارد اما اگر کدخدای یک ده باشند چون مقام نخست را دارند مهم تر است.

در حال حاضر در جامعه ما تورم رهبری و رهبران وجود دارد. بسیاری مترصد هستند تا موسوی و کروبی از قطار پیاده شوند تا به تصور خود رهبر شوند در حالی که هرگونه عقب گرد موسوی و کروبی به معنای ناامیدی و یاس بسیاری از نیروهای جنبش است. این روحیه تنزه طلبی ایرانی مساله بسیار مهمی است که حل آن هم زمانبر است.در ایجا قصد بازکردن این مساله را ندارم. بی گمان تشکیل سازمان سیاسی رهنمودی خوب اما غیر مفید است چرا که سازمان سیاسی جدید بر تورم احزاب اصلاح طلب می افزاید و همچنین شرایط سازمانی برای حامیان موسوی مهیا نیست. هر اقدام عجولانه در این مورد به تشتت کامل میان آنها منجر می شود. همراهان موسوی آماده انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل تیم های وزارت یا مشاورت وزارت مدیریت نبودند و بیشتر چهرههای دانشگاهی بودند و نه نیروهای سازمانی و حزبی که توان آموزش و کادرسازی داشته باشند. نیروهایی که در نهاد رسمی یا حکومتی با یکدیگر همکار می شوند به راحتی در یک حزب و سازمان سیاسی مخالف دولت نمی توانند هماهنگ شوند. بی گمان جبهه و تشکیل سازمان سیاسی توصیه خوب اما غیرمفید و البته غیر عملی است.

شبکه های افقی و اجتماعی بی گمان مدل ابتکاری نیست اما مدلی تحمیلی است که مشکلات خاص خود را دارد. نقاط منفی این شبکه ها هم زیاد است. اما مدلی است که قابلیت عملی دارد و باید از آفات این مدل کاست. این مدل سازمانی مزیت دوران ساز ندارد بلکه شرایط حاکمیت، نوع رهبری و شرایط جامعه است که مزیت ساز آن می شود. شبکه های افقی تا حدودی به روحیه تفردطلب و گریز از مرکز ایرانی که البته روحیه خوبی هم نیست قرابت بیشتری دارد. اما این ضعف را باید از طریق رهبری و امر رسانه ای و هدف گذاری مشترک راهبردی در جنبش حل نمود. البته با کمی شانس و اقبال که به سراغ جنبش خواهد آمد.

همچنین حضور و نقش افراد، شخصیتها و جریان های سیاسی-مدنی تا حدودی ضعف تجربه ای شبکه ها را حل خواهد کرد. این جریان ها این نقش را ایفا کرده اند.

رهبری جنبش

این شعار که جنبش رهبر ندارد یا نقد رهبری به قصد نفی کامل آن ریشه در همان آفت تفردطلبی و رهبری طلبی عنصر ایرانی می دهد. جنبش بی رهبر در جهان وجود ندارد. جنبش اعتراضی باید رهبر داشته باشد. مشکل رهبری نیست بلکه مشکل جامعه در اوج تفرد طلبی و هژمونی طلبی عده ای از افراد است که نتیجه آن پیدایش رهبری غیردمکراتیک است. چون رهبرهای دموکرات را خودخواهی های روشنفکرانه و قدرتمندانه از میدان به در می کند. بلایی که بر سر مصدق دموکرات و بازرگان و.. در تاریخ سرزمین ما آورده شده نمونه ی این ادعاست.

جنبش سبز رهبر دارد منتها این رهبری توافقی و غیرکاریزماتیک است. این رهبری بی ایراد نیست اما رهبری لباس نیست که آن را عوض کنیم و اتفاقی رخ ندهد.

در این مورد برخورد مهندس سحابی، پیمان، میثمی، ملی مذهبی ها و برخی جریانات خارج از کشور با رهبری جنبش سبز می تواند الگو باشد. مهندس سحابی به لحاظ سابقه و زجر و سختی جایگاه خود در تاریخ ایران با کسی قابل مقایسه نیست اما وی در مقام حمایت از جنبش سبز با حفظ هویت خود وارد عمل شد.

جنبش سبز به رهبری، اعتماد مردم به رهبری، به حمایت از رهبری و انتقاد از رهبری نیازدارد. همچنین رهبری جنبش به معنی بهتر بودن آن افراد نیست. نشان ابوذر غفاری یا عمار یاسر از ابوبکر صدیق و عمر رضی الله عنه کمتر نیست. در حالی که ابوذر هیچ گاه رهبر نبود. عجیب این است که روشنفکران و فعالان سیاسی به خصوص مذهبی های ما به ظرافت های تارخی کمتر توجه دارند.

توصیه های راهبردی

توصیه های راهبردی متداول در جامعه ما ناکام بوده اند. این توصیه ها عبارتند از “اتمام حجت با حاکمان” “موسوی و کروبی باید گذشته شان را محکوم کنند و قانون اساسی را رد و یا اعلام انتخابات آزاد یا نظام سکولار کنند” “ظرفیت های قانون اساسی قابل اجرا نیست باید قاطعانه ایستاد و مردم را به خیابان دعوت کرد. فرصت از دست می رود. نباید سازشکار بود و نباید مصلحت اندیش بود” “مسالمت آمیز بودن به معنای دفاع نکردن از خود نیست بلکه باید در مقابل خشونت از خود دفاع کرد”.

این جملات فراوان نقل شده اند. نتیجه این جملات راهبردی به معنای قهرمان همراه با سرکوب است. نگاه دولت محور، اقدام سریع و عجولانه، دید شتاب زده در این جملات و توصیه ها مشهود است. در حالی که عجله، شتاب و مرزبندی در رفتار مدنی امری مقبول نیست. سروب سال های ۱۳۶۰ و حتی برخی از مواضع اصلاح طلبان در دوران اصلاحات نشان داد که این رفتارها و اینگونه ابراز نظرها حتی اگر خوب باشند مفید وکارساز نیستند. حال می توان آن روی سکه را بررسی کرد. آیا از طریق اقدامات سریع، شتاب زده پیروزی حاصل می شود و دموکراسی به دست می آید؟

تجربه مشروطیت، انقلاب اسلامی و حتی پیروزی غیرمنتظره خالتمی پیش روی ماست. موقعیت فعلی به ما می گوید که موقعیت جنبش سبز به دلیل همه گیر نبودن، در آمد نفتی و توان سازماندهی و بسیج نیروهای وفادار به حکومت و نیاز اکثر اقشار جنبش سبز به مستمری های دولت و عدم آمادگی اعتصاب بازاریان و کارگران شرکت نفت به هیچ وجه امکان حرکت سریع و شتاب زده را به جنبش نمی دهد. اگر جنبش به دنبال مرزبندی، ابراز نظر قاطع، شتاب و عجله بود تجربه ای تلخ تر از سال ۱۳۶۰ به دست می آورد.

مسئله دیگر ارائه راهبردهای قاطعانه، مرزبندی با گذشته و اعلام نظام سکولار و برپایی رفراندوم است. این اهداف و راهبردها بیشتر تحکم است و باور طرف محور قرارمی گیرد و باور دیگری رد می شود. باید توجه داشت که نقد اعمال گذشته محور همکاری با یکدگر نیست. تجربه به ما می گوید که بهتر از نقد گذشته شیوه نقد و رسیدن عملی به نقد خود است. در این مورد مثالی می زنم. کسی به لحاظ نظری همه ابعاد دموکراسی را می پذیرد منتها این پذیرش در سخنرانی ها و مقاله هاست اما در عرصه عمل به بهانه محدودیت همچنان خودی و غیرخودی عمل می کند. اصلاح طلبان در دوره اصلاحات چنین بودند. اما اگر به مرور زمان نسبتی میان نظر و عمل خود در جهت دموکراسی خواهی برقرار کند و بر سر بنیانها و اعتقادات خود باقی بماند تجربه نشان داده چنین تغییری کارساز، پایدار و موثرتر است.

به عنوان نمونه مقایسه مل اصلاح طلبان و رابطه با جریانات غیرخودی و نحوه برخورد کروبی و موسوی با نیروهای دگراندیش نشان می دهد که این دو با وجود نداشتن یا عدم اعتقاد به تئوری های آزادیخواهانه غربی در عمل از اصلاح طلبان و همراهان خاتمی در نفی مراحل خودی و غیرخودی جلوترند. پس در عرصه سیاست و عمل باید عمل را سنجید نه حرف ها و نظرات و البته نظرات و تئوری های باید در عرصه آکادمی و بنگاههای تولید فکر مورد بررسی قرار گیرند.

حامیان

جنبش سبز به تعبیر همگان متعلق به همه مردم و جریان هاست. اکنون باید دید آنهایی که جبهه یا اقدام واحد با موضع گیری قاطع می خواهند برای جنبش چه کرده اند. به عنوان نمونه فعالان جنبش که به رهبری فعلی نقد دارند می توانند یک رسانه تصویری سبز خلق کنند. و آن را در خدمت جنبش قرار دهند. آیا جریان ها و و افرادی که رسانه در اختیار دارند حاضرند در روز یک ساعت فقط در خدمت اخبار جنبش سبز باشند بدون اینکه نام جریان خود را مطرح کنند. اگر چنین نمی کنند چگونه می توانند جبهه مشترک خلق کنند؟

باید پذیرفت که جنبش سبز توانست جهت مشترکی در میان ایرانیان ایجاد کند. آیا مدعیان منتقد جنبش سبز توانستند مقبولیت دیدگاه خود را در جنبش جا بیندازند تا بر توان آن بیفزایند؟

چندن دلیل می توان مطرح کرد که برخی از منتقدان از سر توهم همان راه حل های خوب اما غیرعملی را مطرح می کنند که البته با نیت های گوناگون و با اهداف متفاوت نقدهای خود را وارد می کنند چون میان منتقدان جنبش تفاوت های زیادی وجود دارد. اما باید پذیرفت اگر این توصیه ها به کار گرفته می شد چیزی به نام جنبش باقی نمی ماند.

اما نقدها همه از یک جنس نیستند برخی از نقدها به جنبش قابل اعتنا هستند. اگر جنبش مدنی و مطالبه محور است باید به نکات زیر توجه کرد:

- ارایه منشور حداقلی برای جنبش

- خلق رسانه تصویری مستقل

- دادن افق و چشم انداز

- تعیین مسیر مراحل آن

- توضیح هر مرحله جنبش

- توضیح توان و مرحله جنبش

- شناخت جریان مخالف جنبش و توان آن

- رابطه منطقی، انتقادی، حقوقی و محترمانه جنبش با سران نظام

- توصیه عملی و ارایه راهکار های غیر متمرکز برای استمرار جنبش سبز

- طرح نقاط ضعف رابطه شبکه ای و نقدهای وارد بر آن

چنین نقدهایی به رهبری و حتی مدیران و روشنفکران جنبش وارد است. در برخی از این موارد کم کاری و در مورادی بی توجهی شده است.

نقدهای دولت محور یا هژمونی محور بر چند ویژگی استوار است. ماهیت جنبش مذهبی است یا سکولار؟ چه کسی رهبر است و چه کسی باید رهبر شود؟ سرنوشت جنبش سبز چه بهره ای برای جریانات دارد؟

این نقدها بخش وسیعی از مقالات درباره جنبش را شامل می شود ک نتیجه آن بحث های فرعی یا غیرضروری است که باید در حد معقولی مورد توجه قرار بگیرد. اما نقدهایی که ویژگی های چشم انداز دادن، عمق دادن، جهت دادن و امکانات خلق کردن را دارند باید مورد توجه جدی قرار بگیرند.

این نقدها وقتی عمیق می شود که سطح و مرحله جنبش حامیان و مخاطبان و امکانات جنبش را شناخت و بعد برای آن راه حل، چشم انداز و افق ارائه کرد. جنبش سبز به تبیین افق پیش رو، چشم انداز حرکت، تعیین مرحله فعلی و مرحله بعدی نیاز دارد.

خاتمه

باید توجه داشت که اگر جنبش چند راه رفته را دوباره می رفت از جنبش نامی بیش باقی نمی ماند.

راههای نرفته را هم باید با تامل و احتیاط پیمود.

باید پذیرفت که بسیاری از راه حل های پیشنهادی آزمون پس داده اند.

راههای جدید با نگاه ماندگاری، حوصله و کامیاب باید مورد ارزیابی قرار بگیرد و به عبارتی دستاوردمحور باشند.