براستی سردار آیا دنیا اینقدر ارزش دارد؟
۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه
شکنجه گر محاکمه باید گردد
براستی سردار آیا دنیا اینقدر ارزش دارد؟
رقاصی برای فیلمنامه برادر نئو بسیجی - موج لجن مالی به خانواده شهدا رسید
ده نمکی این بسیجی دلاور که دوران جنگ معلوم نبود چیکار میکرده ، اکنون با خرج میلیاردی همان پروژه فقر و فحشا را با رنگ و لعاب جدید برای دولت اجرا می کند.
منبع: آینده
۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه
این غرب وحشی!
ادامه این مطلب زیبا را از وبلاگ آقای فرید صلواتی مطالعه کنید.
منبع : وبلاگ فرید صلواتی
۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه
احمدی = نظام، احمدی=محکوم به فنا=> نظام=محکوم به فنا
یک رسوائی دیگر : احمدی نژاد برای سخنرانی در دانشگاه کلمبیا 400 هزار دلار قبلا پرداخته بود
بنیاد علوی که پیش از انقلاب به عنوان بنیاد پهلوی در آمریکا تاسیس شد، و هم اکنون زیر نظر بنیاد مستضعفان اداره می شود، از سال گذشته به دلیل آنچه که دادسرای فدرال نیویورک "همکاری با بانک ملی در تامین کمک های مالی در جهت اهداف هسته ای" نامیده، تحت فشار و مصادره اموال قرار گرفته است.
بنا به گزارش رادیو آمریکا، این بنیاد با نام مستعار "شرکت آسا"، ٦٠ درصد از سهام بانک ملی ایران در آمریکا را در اختیار دارد که هم اکنون کلیه دارایی های آن شامل یک آسمان خراش در منهتن از سوی دادسرای فدرال نیویورک مصادره شده؛و اینک یک روزنامه معتبر آمریکایی خبر داده است که این بنیاد برای سخنرانی احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا 400 هزار دلار پرداخته است.اگر چه آگاهان سیاسی بر این باورند که افشای نقش این بنیاد در زمینه چینی برای سخنرانی احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا با هدف افزایش فشارها بر شرکت آسا و بنیاد علوی صورت می گیرد، اما این خبر در عین حال نقاط مبهمی راکه در زمان اعلام "دعوت دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد" در اذهان عمومی شکل گرفت، روشن می کند.
هم اکنون با افشای این گزارش در نیویورک تایمز، روشن شده است که دانشگاه کلمبیا، بی دلیل از احمدی نژاد برای ایراد سخنرانی دعوت نکرده است، بلکه در ازای آن مبلغی معادل ٤٠٠ هزار دلار به عنوان "کمک به برنامههای وابسته به اسلام و فرهنگ ایرانی" دریافت کرده بود تا اجازه دهد رئیس دولت ایران، همچون محمد خاتمی اعتبار سخنرانی در یک آکادمی معتبر آمریکایی را در کارنامه سیاسی خود ثبت کند.
سخنرانی ای که به دلیل توهین های مستقیم رئیس دانشگاه کلمبیا و اعتراضات دانشجویان این دانشگاه نتوانست دستاورد تبلیغاتی مناسبی برای احمدی نژاد محسوب شود. تلاش تبلیغاتی ای که معلوم شده هزینه ای معادل ٤٠٠هزار دلار برای ایران در بر داشته است.
سایت کلمه، ارگان اینترنتی نزدیک به میر حسین موسوی، در گزارشی که از این افشاگری منتشر کرده از "کسانی که این چنین اموال ملت را به باد می دهند"، پرسیده است: "پرسش اینجاست که آیا ارائه کمک هنگفت به یک دانشگاه خارجی به مصلحت است؟"
کلمه می افزاید: "هر چند تبلیغ برنامههای اسلامی و فرهنگ ایرانی امری مهم از جمله در کشورهای خارجی است، اما در حالی که کمک به نگهداری و تعلیم و تربیت کودکان یتیم بی بضاعت و کمک به تامین پوشاک دانش آموزان بی بضاعت با اولویت مناطق محروم در راس اهداف بنیاد علوی است، آیا بدون این کمکها، این دانشگاه به انجام چنین اقداماتی نمیپرداخت؟"
به گزارش نیویورک تایمز، افشای این زمینه چینی برای سخنرانی تبلیغاتی احمدی نژاد، باعث شد تا دیوید ام. استون، سخنگوی دانشگاه کلمبیا از دریافت چنین مبلغ هنگفتی به عنوان هدیه یاد کند هر چند وی در عین حال تاکید کرد که "با توجه به اخباری که درباره این مؤسسه (بنیاد علوی) نقل میشود، ممکن بود ملاحظاتی میکردیم".
وی افزوده است: "این کمک چند ماه قبل از سخنرانی احمدینژاد به ما شده بود و ما خیلی شگفتزده و خوشحال شدیم، چرا که این اتفاق برای هر دانشگاهی بسیار خوب است که از جانب یک مؤسسه غیرانتفاعی چنین هدیهای دریافت کند".
استون، مجموع کمکهای بنیاد علوی را حدود ۳۳۲ هزار دلار برآورد کرده که برای ۲۵ سال فعالیت دانشگاه کلمبیا در برگزاری کلاسهای زبان و فرهنگ ایران، به این دانشگاه اهدا شده است. البته او گفته علاوه بر این مبلغ، ۵۰ هزار دلار دیگر نیز در سال جاری دریافت کرده است.
گفتنی است وزارت خزانهداری آمریکا در آذر ماه سال گذشته، بنیاد علوی را که زیر نظر مستقیم آیت الله خامنه ای اداره می شود، متهم کرده از طریق راه اندازی شرکت "آسا" و شرکت مادر "آسا با مسئولیت محدود" به نمایندگی از بانک ملی ایران در آمریکا فعالیتهای غیرمجاز انجام داده است.این وزارتخانه، در گزارش خود اعلام کرده که بانک ملی ایران در پوشش شرکت "آسا" از آمریکا پول به ایران منتقل میکرده است.
اتهام دیگر این بانک، ارائه خدمات مالی به نهادهای فعال در برنامه هستهای ایران، در معاملات بینالمللی است؛اتهامی که بانک ملی ایران آنرا "سیاسی" می داند و در بیانیه ای که دی ماه گذشته منتشر کرد، مدعی شد: "این بانک از نظر حقوقی و عملیاتی از دولت مستقل بوده و دولت هیچگونه مداخله یا نفوذی در عملیات بانک یا امور روزانه آن و حتی امور اداری آن نداشته و ندارد".
با ممنوع اعلام شدن فعالیتهای شرکت "آسا" در آمریکا، شهروندان و شرکتهای آمریکایی مجاز به انجام معامله با این شرکت نیستند. دولت آمریکا از سال ۱۹۹۵، افراد و شرکتهای آمریکایی را از معامله با ایران، بدون اجازه وزارت خزانهداری این کشور، منع کرده و هم اکنون، بیش از ۶۵۰ میلیون دلار از اموال بنیاد علوی مصادره شده است.
۱۳۸۸ آذر ۳, سهشنبه
اخبار برگزیده 3 شنبه 3 آذر 1388
- باد هر جا که بخواهد می وزد. عنوان طنز جدید سید ابراهیم نبوی
برای مطالعه متن کامل این طنز اینجا کلیک کنید.
- خدا پدر جرج اورول را بیامرزه . وضعیت الان هم خیلی شبیه قلعه حیوانات شده : مجتهدزاده:كودتای 28 مرداد كارمصدق بود
اینم یک نمونه دیگر از بازی بعضی ها در قلعه حیوانات!
رونمایی از سناریوی القای ذهنیت منفی به مسئولان نظام: اصلاح طلبان وطراحی ترورحجاریان موسوی وخاتمی!
۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه
دانلود کامل ترین مجموعه شواهد تقلب در انتخابات 22 خرداد (60 صفحه)
تظاهرات شهروندان برزیلی علیه سفر احمدی نژاد
به گزارش بی بی سی این تظاهرکنندگان نمایندگان گروه های گوناگونی همچون مسیحیان انجیلی، یهودیان و سازمان های ضد نژاد پرستی بودند. محمود احمدی نژاد قرار است امروز برای ملاقات با لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهوری برزیل، وارد این کشور شود.
تظاهرکنندگان در شعارهای خود برزیل را سمبل تساهل و مدارا و همزیستی مسالمت آمیز افراد و گروه های مختلف قومی، نژادی و مذهبی خواندند.
به گفته معترضان حضور محمود احمدی نژاد در این کشور ناقض این اصول و ارزشهای بنیادین است.
تظاهرکنندگان قفس بزرگی پر از بادکنک های سفید را حمل می کردند و آن را نماد سرکوب ارزش های انسانی در ایران می خواندند.
آقای احمدی نژاد که گفته می شود همراه با هیاتی که از جمله شامل بیش از 200 بازرگان ایرانی است به برزیل می رود و قرار است در طول این سفر چند معاهده تجاری با این کشور امضا کند. حجم مبادلات دو کشور هم اکنون بالغ بر 2 میلیارد دلار در سال است.
محمود احمدی اخیرا اظهار داشته بود که روابط دو کشور باید گسترش یابد و شامل همکاری های اتمی نیز بشود.
منبع: جرس
طنز: منوچ کمار برزیل را کشف کرد
سید ابراهیم نبوی
مژده مژده، به فاصله یک هفته بعد از این که نزدیک بود کریستف کلمب های اقتصادی اتمی دولت دهم، ترکیه را کشف کنند و درست در حال کشف هند توسط منوچ کمار، احتمالا در حال تماشای مراسم سالانه کارناوال سائوپولو توسط صادق محصولی، کشور برزیل کشف شد. دولت اعلام کرد که هفته آینده رئیس جمهور با یک هیات 300 نفره به برزیل می رود تا دهها قرارداد اقتصادی با این کشور ببندد، یکی از مسوولان دولت گفت" میزان قراردادهایی که هفته آینده میان برزیل و ایران امضا شده است، یک و نیم برابر کل قراردادهایی است که در پنجاه سال گذشته بین این دو کشور بسته شده است. نکته مهم این است که دولت به عقلش نرسیده به دلایلی که تا به حال باعث شده میان ایران و برزیل رابطه اقتصادی وجود نداشته باشد، فکر کند.
یکی از آگاهان از نحوه کشف برزیل توسط دولت دهم خبر داد.
روز، داخلی، اتاق استراحت ریاست جمهوری
منوچ کمار، معروف به منوچهر متکی به دلیل بیکاری ناشی از سرزدگی تاریخی احمدی نژاد و بانو به سراسر گیتی، مشغول استراحت است. روبروی تلویزیون نشسته و دارد کانال عوض می کند، یک دفعه مقادیر معتنابهی بانوی لخت نقاشی شده از جلوی دوربین رد می شوند، یک شیئی چرخان سبز و زرد رد می شود و یک چیز قرمز وارد کادر می شود و منوچ کمار یک دفعه چشمهایش مثل جلسه دیدار با بانوی همتای خودش در ونزوئلا هفت تا می شود. یک لحظه روی مبل راست راست می نشیند و خیره خیره به کارناوال سائوپولو نگاه می کند. در همین حال دکتر الفنون سرزده از پنجره می افتد توی اتاق. منوچ راست روی پایش می ایستد.
منوچ: سسسلام
الفنون( نگاهی به تلویزیون و لنگ و پاچه های سرگردان می کند): این چیه اون وقت؟
منوچ: به حضرت عباس هیچی، به مرگ مادرم هیچی، بخدا داشتم کار تحقیقاتی می کردم.
الفنون( چشمانش به تلویزیون است): تحقیقات راجع به؟
منوچ: حاج آقا! داشتم فکر می کردم مشکل غنی سازی و جایگزینی اقتصادی مون رو چطوری حل کنیم؟
الفنون: ای دروغ گو، آبروت رو می برم، بگو چی می دیدی( و خیره می شود)
منوچ: شما دقت کنید، این برزیله، بزرگترین اقتصاد آمریکای لاتین.....
الفنون: بیخودی دروغ نگو، برزیل چه ربطی به اقتصاد داره، فوقش به فوتبال مربوطه...
منوچ: بخدا اگر دروغ بگم، برزیل الآن اقتصاد اول آمریکای لاتینه، ما می تونیم بیست میلیارد باهاش قرارداد ببندیم. بخدا اگر دروغ بگم.
و منوچهر بخاطر اینکه بتواند تماشای کارناوال آن شب سائوپولو را توجیه کند، به مدت سه روز دلیل آورد تا دولت قانع شود که هشتاد درصد اقتصاد ایران را برمبنای مواضع آن لحظه منوچ کمار تنظیم کند.
ابطحی آزاد شد
اصولا به نظرم سخنگو بودن دردسر دارد. گاهی اوقات همین که یک آدم بلد باشد حرف بزند، معنی اش این است که احتمال دارد شعور هم داشته باشد، و همین که شعور داشته باشد، معنی اش این است که سرنوشت خوبی ندارد، یا زندانی می شود، یا تبعیدش می کنند یا می رود به جایی که عرب نی می اندازد. البته پارسال و سال قبل و سال قبل ترش و اصولا از وقتی احمدی نژاد الهام و بانو را کشف کرد، آنها شروع کردند به رفتن به عربستان، ولی منظور ما به جایی که عرب نی انداخت عربستان نیست، منظورمان همان جایی است که بقیه آب خنک می خورند. اصولا جایی که عرب های نی می اندازند، بقیه آب خنک می خورند. ببینید، من اصلا نمی خواستم در این موارد حرف بزنم. من می خواستم بگویم که اکثر کسانی که در طول سی سال گذشته سخنگوی دولت ها بودند، یا زندانی شدند، یا برای همیشه از ایران خارج شدند، یا برای همیشه ساکت شدند و انگار نه انگار یک روزی وجود داشتند.
مثلا همین ابطحی عزیز که امروز آزاد شد و رفت خانه شان و اولین عکس اش را با خانواده اش و با آقای خاتمی منتشر کرد. ابطحی سالها سخنگوی پیدا و پنهان آقای خاتمی بود، امروز به همین جرم، و البته به جرم شرکت در تظاهراتی که سه میلیون نفر در آن حضور داشتند، به شش سال حبس تعزیری محکوم شد و با دادن هفتصد میلیون وثیقه آزاد شد و به خانه رفت. اولین یادداشت اینترنتی اش را هم با مطلع " به نام خدای آزادی" آغاز کرد و نوشت" دوران هجر را گذراندیم و زنده ایم/ ما را به سخت جانی مان این گمان نبود." از شنیدن خبر آزادی ابطحی و دیدن تصویر او و خواندن مطلبش بسی خوشنود شدم.
در کل منظورم این است که سخنگو بودن کلا " نیامد" دارد، مثلا آیت الله خمینی سه سخنگو در خارج داشت و دو سخنگو در داخل، بنی صدر و یزدی و قطب زاده در خارج بودند و آیت الله مطهری و منتظری در داخل، بنی صدر که رفت پاریس گل بچیند، یزدی هم که سی سال است در حال پاسخ دادن به اتهاماتش است، قطب زاده هم که اعدام شد. آیت الله مطهری هم ترور شد، آقای منتظری هم که دو سال سخنگو بود، بیست سال در محاصره. بعد هم که بازرگان نخست وزیر شد و یزدی سخنگویش بود، بعدا هم بهزاد نبوی سخنگوی دولت موسوی و خامنه ای بود و حالا زندانی است. در دوره هاشمی رفسنجانی هم آقای حبیبی سخنگوی دولت بود و الآن سالهاست جز در آرشیو گل آقا هیچ جا اثری از آثارش نیست. در دولت خاتمی هم دو تا سخنگو بود، یکی مهاجرانی بود که رفته است جایی که تونی بلر نی انداخت، یکی هم رمضان زاده که مشغول کشیدن حبس است. شما فکر می کنید چرا دولت احمدی نژاد، الآن چند ماه است سخنگو ندارد؟
بدهی خارجی به بیست و یک میلیارد دلار رسید
اعلام شد که بدهی خارجی دولت ایران به 21 میلیارد و 575 میلیون دلار رسیده است. این را اضافه کنید به فروش 300 میلیارد تومان نفت در چهار سال اول ریاست جمهوری الفنون، و به آن اضافه کنید نابودی حیثیت کل حکومت و رفتن آبروی ایران و به آن اضافه کنید از بین رفتن میلیاردها دلار روابط ایران با جهان که هر ذره اش با مصیبت و بدبختی ایجاد شده بود و به آن اضافه کنید مرگ هزاران ایرانی به دلیل بی کفایتی و بی لیاقتی، مثلا 950 نفر فقط به دلیل سرمای هوا در یک ماه کشته شدند، یادتان نرفته که؟ به همه اینها اضافه کنید یک هجده میلیارد طلا و ارز به باد رفته در ترکیه و .... همین طور ادامه بدهم خودم گریه ام می گیرد. همه اینها هزینه شد تا این تحفه ارادانی مثل آئینه دق هر روز جلوی چشم ما باشد. شش ماه دیگر نه یک سال بعد که می رود همان جایی که عرب و آب خنک و از این چیزها، ولی این رسمش نبود.
کردان درگذشت
هر چه بود، فعلا دستش از دنیا کوتاه است. خدا هم رحمتش کند. بد بود یا خوب بود. علی کردان امروز درگذشت. اصولا این اصطلاح احترام گذاشتن به کسی که دستش از دنیا کوتاه است، چیز خوبی است. حالا هر چه می خواهی بگوئی او که نمی تواند جواب بدهد، پس بیخودی نه از مرگ کسی خوشحالی کن نه آرزوی مرگ کسی را بکن. بدترین چیزی که آدمها با آرزوی مرگ از دشمن شان می گیرند، امکان اصلاح است. بگذریم.
جوانفکر و پیرمغز
آخر این چه اسم نامربوطی بود روی این موجود نامعقول گذاشتند؟ اسمش جوانفکر است ولی حرفهایش را که می شنوی انگار مخش مثل صادق محصولی از جلسه مجلس خارج شده، بابا! این چه حرفی است که می زنی پسرجان؟ البته بگویم که مصاحبه بسیار خوبی کرده بود روزنامه فرهیختگان با جوانفکر صادق مغز، که تابناک هم بازتابش داده بود. معمولا تابناک چیز درست و حسابی منتشر نمی کند، به همین دلیل انتشار این مصاحبه تعجب حضار را برانگیخت. جوانفکر در پاسخ به سووال خبرنگار گفته است " هر کسی بخواهد می تواند رای اش را از موسوی پس بگیرد و آن را به احمدی نژاد بدهد."
به نظر شما برادر جوانفکر نمی فهمد که مردم چه می گویند؟ یا خیلی بامزه است؟ من فکر می کنم احتمالا دچار توهم نمک شده و بقول مکس فکر می کند " گوله نمک" است و یک جمله که می گوید دست روی شکم، قل بخور روی زمین، آی شیرینم آی نمکم! آقای شیرینفکر در این مصاحبه در مورد اعتراضات انتخاباتی گفته است " آقای احمدی نژاد وقتی بحث خس و خاشاک را مطرح کردند، محدود به آشوب طلبان و کسانی می شد که دست به اغتشاش زدند." یعنی وقتی روز 26 خرداد، که چهار روز بعد از آن اعتراض مردم توسط نیروی انتظامی به آشوب کشیده شد، احمدی نژاد به کسانی که چهار روز بعد قرار بود اعتراض کنند، گفته بود خس و خاشاک؟
من نمی فهمم چرا همه دارند تاریخ را جابجا می کنند تا اتهامات شان درست دربیاید، آن از دادستانی که یکی را روز 22 خرداد دستگیر می کند به اتهام شرکت در تظاهراتی که روز 25 خرداد برگزار خواهد شد، یا پنج نفر را که روز 12 اردیبهشت دستگیر شده اند، به اتهام اعتراضات انتخاباتی که یک ماه بعد از دستگیری شان اتفاق خواهد افتاد، محاکمه می کنند و مساله مهم این است که آنها هم اعتراف می کنند و حکم اعدام هم صادر می شود. بیخودی نیست که مخ آدم دچار صدای مشکوک می شود و صادق محصولی از جلسه می رود بیرون.
روزنامه توس محاکمه شد
نه، شوخی نمی کنم، کاملا جدی است. همین امروز هم اتفاق افتاد. روزنامه توس که در سال 1377 توقیف شده بود، مدیر مسوولش جوادی حصار بود، سردبیرش شمس الواعظین بود، طنزنویس اش منم که الآن در بلژیک هستم، مدیرش سازگارا بود که الآن در واشنگتن است، از پنجاه نفر نویسندگانش هر کدام شان یک جای دنیا هستند، یا اگر در ایران باشند تا حالا دوازده بار رفته اند اوین و بیرون آمده اند، امروز محاکمه شد و دادگاه برخی از اتهامات به این روزنامه را جرم شناخت و بعضی را جرم نشناخت. مملکت امام زمان همین است، بهزاد نبوی و رمضان زاده و تاج زاده را روز 22 خرداد سه روز قبل از اینکه جرمی انجام بدهند دستگیر می کنند، بعد روزنامه ای را که ده سال است تبدیل به تاریخ شده است، دیروز محاکمه می کنند. تازه به من می گویند چرا طنز می نویسی؟
دانشجویان را دستگیر نکنید
باز آب افتاد دست یزید! شما که می ترسید چرا می روید شکار؟ این همه الدرم و بلدرم تان از کجا در می آید؟ بیخودی گیر سه پیچ داده اند به بچه های دانشجوی دانشگاهها و فکر می کنند جنبش سبز به وسیله آنها اداره می شود. هر روز ده تا را از دانشگاه زنجان و شیراز و آزاد و تهران و غیره می گیرند که شانزده آذر دانشگاه شلوغ نشود. بعد هم می شود مثل روز قدس یا سیزده آبان که این همه تهدید کردند که می زنیم و می کشیم و جنبش سبز علوی به پا می کنیم و آخرش روز واقعه که می شود، نمی فهمند ملت از کجا دارند می آیند. حالا فرض کنید دانشجویان دانشگاهها را بخاطر شانزده آذر گرفتید و شانزده آذر هیچ اتفاقی هم نیافتاد، ماه محرم می خواهید چه کنید؟ باید بروید حضرت ابوالفضل و امام حسین را دستگیر کنید. بابا جان! چرا نمی خواهید بفهمید. تمام شد. یک کاری نباید می کردید کردید، حالا هی می زنید توی سر لاریجانی، به او چه ربطی دارد، محصولی بود که صدا داد.
امروز چه خبر؟ 2آذر 1388
امروز دو شنبه 2 آذر 1388:
اخبار برگزیده آرمان سبز:
- جوابیه شیخ شجاع اصلاحات به سمپاشی عسگر اولادی
- دکتر محمد برقعی: اسلام سلطانی وتکرار دوران معاویه، دو عامل تهدید ایران و انقلاب
- رمزگشایی از سخنرانی یک طرفدار احمدی نژاد (زاکانی)
- «نه» مجدد به احمدینژاد
- ادعای جدید فرمانده بسیج؛ندا آقاسلطان را بسیجی ها نکشتند،شخصی از امریکا کشت!
- اظهارات معاون دادستان تهران درباره قتل فجیع فرزند شهيد سيدمجتبي هاشمی و همسرش
- پنجمین سالگرد روابط حزب موتلفه اسلامی با حزب کمونیست چین!
- اظهارات احمدی در مورد مرحوم کردان
- قتل فجیع فرزند فرمانده شهید جنگهای نامنظم - قتل های زنجیره ای دوباره به راه افتاد
- فتوشاپ بودن یا نبودن مساله این است!
- باج بنزینی احمدی به چاوز - خرید بنزین 350 تومانی به قیمت 850 تومان!
- حیف و میل بیت المال در همایش های میلیاردی سازمان ملی "دولتیان" (جوانان سابق)
- روزنامه خبر را هم بستند
- 70 درصد مردم زیر خط فقر
۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه
میرحسین موسوی:انقلاب شده که شجاعت داشته باشیم و آزادی را بخواهیم
موسوی در این گفت و گو همچنان بر پایبندی به قانون اساسی به عنوان نقطه اشتراک حداقلی اعضای جنبش سبز تاکید کرده و معتقد است"گرچه در ۱۳ آبان علیه مردم لشگر کشی کردند اما ؛مردم توجه کنند که هرچه در مقابل آنها خشونت کنند آنها نباید اسیر خشونت و احساسات شوند."
او همچنین گفت که"انقلاب شده که شجاعت داشته باشیم و آزادی را بخواهیم."موسوی در عین حال گفت که"برای ما حفظ عقلانیت و خونسردی و حفظ و پایبندی به اصول و شجاعت ابراز عقاید در جامعه ضروری است."
خلاصه مصاحبه دوم رییس جمهور موسوی با سایت کلمه:
- ۱۳ آبان در خیابان علیه"شهامت مردم" لشکرکشی کردند
- بعد ازانتخابات روزهای تاریخی انقلاب باز تعریف و باز تفسیر شدند
- مردم ما مخالف دخالت بیگانگان در سرنوشتشان هستند
- ۱۳ آبان در خیابان علیه مردم لشکر کشی کردند
- کشوری که به نام اسلام اداره می شود نباید با ترساندن مردم مسیر را طی کند
- عصبانیت موجب فراتر رفتن بعضی ها از شعار اصولی می شود
- برای ما حفظ عقلانیت و خونسردی و حفظ و پایبندی به اصول و شجاعت در جامعه ضروری است
- انقلاب شده که شجاعت داشته باشیم و آزادی را بخواهیم
- خواست همه مردم کشور است که راه(جنبش سبز) مسالمت آمیز و از مسیر غیرخشونت آمیزباشد
- باید به کسانیکه استدلال می کنند یارانه کلا بد است و باید حذف شود گفت که اشتباه می کنند.
- آیا حاضر هستیم حقوق کارگران را بر اساس قیمت بین المللی پرداخت کنیم؟
- با اجرای لایحه هدفمند سازی یارانه ها ذائقه مردم تلخ خواهد شد
- دولت حالت بی طرف و نگاه جامع به منافع کلی کشور ندارند
- به دلیل اختلافات سیاسی و سلیقه ای مردم را با مشکلات بسیار مواجه کرده اند
- مردم اطلاعی از اینکه ۳۰۰ میلیارد دلار در آمد نفت در ۴ سال دولت نهم چطور و کجا هزینه شد و نتایج آن چه بود؟ندارند
- به لایحه هدفمند سازی یارانه ها بد بین هستم
منبع: جرس
۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه
قساوت در ذات اسلام است؟
اگر به تاریخ رجوع کنید میبینید که پس از انقلاب یک سانسور و دروغ بزرگ به ملت گفته اند توی کتاب تاریخ مدرسه نوشته اند اسلام را مردم قلبا قبول کردند و سپاه اسلام بدون جنگ وارد ایران شد در صورتیکه ایرانیان اسلام را قبول نکردند و هیچگاه ایرانیان حمله یک کشور خارجی را تحمل نکرده اند و جنگ خونینی به راه افتاد و زنان و مردان بسیاری را در ایران به شهادت رساندند به طوری که به رود خون در شهر ها تعبیر کرده اند.
۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه
کی صداتو برده، میهن خشم آلود؟
توی این فصل کبود
هیشکی نیست هیشکی نبود
توی هیر و ویر این
جشن جنجال سکوت
میهن خشم آلود؟
خورشیدتو کی برده و
کی سایه تو آتیش زده
شب رفته و شب اومده
مگه تو تقویم سکوت
ستاره تو چاه کیه؟
خندق سر راه کیه؟
بگو تو فال قهوه مون
عجوزه، بدخواه کیه؟
عقرب روی ماه کیه؟
خونه از گریه پره
کوچه از مرگ غزل
نقش گل بغل بغل
قطره ای اشک اینجا
شعله ای آه اونجا
تیکه ای ماه اونجا
کوچه تا کوچه هراس
خونه تا خونه عزا
لب به لب نقش دعا
لشکر گل خوار رو
کی به راه انداخته؟
کی به چاه انداخته؟
۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه
از پس پرده نگاه کن
مثل شطرنجه زمونه
توی این بازی می مونه
یکی صد ساله سواره
یکی دو تا قلعه داره
یه طرف همه سفیدن
ما رو دارن بازی میدن
اونا که اول بازی
توی خونه ی تو و من
اون همه سرباز و چیدن
میون شاه و وزیرن
پشت ما سنگر می گیرن
در قلعه شون نمیشه
سرشونه تا همیشه
یادشون رفته که اون شاه
که به صد مهره نمی باخت
لشکر پیاده انداخت
اونه که مهره رو چیده
نه سیاهه نه سفیده
معمای قضایی
6 سال زندان برای کامنت های یک وبلاگ و طراح سایت میر حسین دات کام
اتهام بهزاد نبوی : اخلال در ترافیک!
جزییات سونامی قهوه ای ها در 5 آذر
با توجه به اعمال کثیفشان در حوادث بعد از انتخابات تو این فکر بودم که چه سونامی ای میخواد باشه!
تا به این خبر رسیدم:
فرمانده سپاه تهران بزرگ از برپايي تجمع 100 هزارنفري بسيجيان در روز 5 آذر در ورزشگاه آزادي تهران خبر داد.
خوب خیالم راحت شد!
اینم لینک خبر : سردار همدانی برنامه های بسیج تهران را تشریح کرد
طنز: فرهنگ نامه سبز - مترو
سید ابراهیم نبوی
مترو (Metro): یک شیئی دراز برای کوتاه کردن دست رقبا. نوعی قطار زیرزمینی که چون هم ترمز دارد، هم دنده عقب و هم تمیز است، با سیاستهای دولت سازگار نیست. قطار زیرزمینی. قطار درون شهری که قرار است درون روستایی شود. این قطار می تواند روی ریل مخصوص خود حرکت کند، اما ظاهرا رئیس دولت از این موضوع خوشش نمی آید. فواید مترو: " کم شدن ترافیک، کم شدن آلودگی هوا، کم شدن قدرت رئیس جمهور"، وسیله رفت و آمد شهری که از وقتی شهر ایجاد شد، احداث آن آغاز شد و وقتی کره زمین منهدم شود، کارش به نتیجه می رسد. یک چیز زیرزمینی که پسر دشمنان در حال سوء استفاده از آن است. یک وسیله نقلیه که تمامش زیرزمین است، و آدمی که نصفش زیر زمین است می خواهد آن را از دست کسی که پاهایش در هواست، دربیاورد، تا از چاله در نیفتاده برود توی چاه. کاربرد در جمله: " دولت مترو را از شهرداری گرفت." کاربرد دوم در جمله: " رئیس جمهور گفت، مترو را می گیرم، رئیس اش را هم عوض می کنم، دیکتاتور هم نیستم." کاربرد سوم در جمله: " با دادن مترو به دولت مخالفت شد."
کاربرد های غلط مترو: " سر مترو بگیر"( کاربرد قدیمی)، " کوتوله سر مترو گرفت تا قدش دراز تر به نظر بیاد."( کاربرد در زمان حال به هم زنی ساده)، " قالیباف مترو گرفت و کارش رو اندازه کرد"( کاربرد ترکیبی صنایع دستی و حمل و نقل)، " یه مترو با شصت سانت آدم کافی نیست"( کاربرد زمان حال پیشنهادی به نفع خودته بدبخت!)، " اول تونل بکن بعد سر مترو بگیر"( کاربرد در مدیریت جهانی)
تفاوت های مترو با رئیس جمهور
مترو خیلی دراز است، ولی او خیلی کوتاه است.
مترو تمامش زیر زمین است، ولی او نصفش زیر زمین است.
مترو به جلو حرکت می کند، ولی او به عقب حرکت می کند.
مترو مردم را سوار می کند، ولی او سوار مردم می شود.
مترو طبق زمان بندی می رود، ولی او سرزده می رود.
مترو مردم را به مقصد می رساند، ولی او دائما دور می زند.
شباهت های وسایل نقلیه با سیاستمداران
قطار بین شهری، خاتمی: یواش یواش می رود، مردم مطالعه می کنند، همه دیرشان می شود.
قطار تندرو، گنجی: تا بخواهی مقصدت را بگویی، رسیده به نیویورک.
تراموا، کروبی: در هر حالی از هر خیابانی رد می شود.
آژانس، موسوی: اگر بیاید بسرعت به مقصد می رسد، ولی تا به خیابان بیاید طول می کشد.
پیک موتوری، احمدی نژاد: بسرعت همه جا می رود، دود می کند، ایمنی ندارد.
مترو، قالیباف: سرعتش خوب است، سرش دعواست.
زیر دریایی، هاشمی: سرش بیرون آب است، ولی هرچه صبر می کنی بیرون نمی آید.
کشتی، رهبری: صد تا سوراخ دارد ولی هنوز غرق نشده است.
لباس شخصی ها
دکتر رامین پوراندرجانی (پزشک بازداشتگاه کهریزک) را خودکشی کردند
خلاصه :
- مرحوم رامین پوراندرجاني پیش از مرگش در جلسه كميته ويژه مجلس جزئيات مرگ شهيد روح الاميني و جنايات كهريزك را فاش كرده بود
- قبل از مرگ توسط نیروی انتظامی بازداشت شد
- علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند
- مقامات امنیتی اجازه کالبد شکافی را ندادند
- مراسم تدفین به مانند بقیه شهدا در شرایط امنیتی صورت گرفت
- آيا شباهت عجيب نحوه اعلام شدن مرگ اين جوان۲۶ ساله يعني ايست قلبي در هنگام خواب با قتلهاي سياسي در سالهاي گذشته، سوال برانگيز نيست؟
۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه
حق بازاریابی گاز به شکرانه استقبال سرد
میرحسین:محكومیت سركوب،ردساختارشكنی
عصر روز گذشته، مهندس میرحسین موسوی به منزل مهدی كروبی رفت تا ضمن احوالپرسی و دلجویی از ایشان بابت حوادث رخداده در روز ۱۳آبان، درباره رفتارهای انجام شده با مردم و بهخصوص زنان در این روز نیز با هم گفتگویی داشته باشند.
به گزارش”كلمه” ، درابتدای این دیدار موسوی، ضمن ابراز انزجار از رفتارهای انجام شده توسط نیروهای لباس شخصی، در روز ۱۳آبان، با آقای كروبی، گفت: «من از این حملهای كه به شما شد بسیار متاثر شدم. اما رفتار شما، نشاندهنده اوج روحیه شجاعت و ایستادگی شما و مردم است». كروبی هم در پاسخ ضمن تشكر از این ابراز همدردی، رفتار مردم را بسیار محبتآمیز توصیف كرد.
كروبی در ادامه گفت: ...من اعلام كردم كه روز ۱۳آبان میآیم. ولی هرجا هم مصاحبه كردم، گفتم كه مواظب باشید طوری رفتار كنید كه به كل نظام برنخورد و از روز قبل هم پیغامهایی آمد كه در مراسم شركت نكنید. بناست با شما برخورد شود و صبح روز حركت هم نامهای ارسال شد از یك سازمان امنیتی، مبنی بر اینكه گروه تروریستی ریگی قصد انجام عملیات انتحاری را دارند بدین جهت به محافظین گفتم هركس مایل نیست و احساس خطر میكند، مرا همراهی نكند. ولی من بهخاطر عهدی كه با مردم مبنیبر شركت در مراسم كردهام، باید حضورپیداكنم.
كروبی ضمن غیرمتعارف خواندن تعدادی از شعارهایی كه مردم میدادند، گفت: «یكی از استادان روز بعد اینجا آمد و گفت از شعارهایی كه مردم میدادند من بیاختیار اشكم درآمد. ببینید این كسانی كه مردم را كتك میزنند، كار را به كجا رساندهاند كه مردم را تحریك به شعارهای افراطی میكنند. من هم واقعا نمیدانم كه این چه خدمتی است كه اینها دارند به رهبری میكنند. خب اگر این تظاهرات مسالمتآمیز برگزار میشد، عدهای میآمدند و میگفتند مرگ بر آمریكا، عده دیگری هم بودند كه فریاد الله اكبر میدادند و همهچیز هم تمام میشد.»
مهندس موسوی نیز در این دیدار، در توصیف حضور مردم در روز ۱۳ آبان گفت: «وقتی صبح آن روز از خانه به سمت فرهنگستان هنر میآمدم، دیدم كه جلوی دانشگاه تهران، آنقدر نیرو چیدهاند كه انگار لشگركشی شدهاست. باخودم گفتم اگر امروز حتی یكنفر هم بیرون نیاید، باز هم این نشاندهنده قدرت جریان سبز است.»
مهندس موسوی درباره برخورد لباسشخصیها با وی گفت: «حدود ساعت ۹ صبح، تعدادی جلوی فرهنگستان جمع شدند و شروعكردند به شعاردادن. سپس تعداد زیادی موتورسوار لباس شخصی، جلوی هر دو درب فرهنگستان در خیابان ولیعصر و خیابان صبا را سد كردند كه مانع خروج من شوند و با بستن درب پاركینگ، كاری كردند كه من سعادت نداشتهباشم كه به جمع مردم بپیوندم و در این اجر معنوی شریك بشوم.»
مهندس موسوی در ادامه افزود: « این افراد میخواستند با ممانعت از حضور من در میان مردم، قدرتنمایی بكنند، ولی در نهایت این مردم بودند كه قدرتشان را نشان دادند. اینها باید حق مردم را بشناسند. شركت در این تظاهرات چه ایرادی داشت؟ مردم میآمدند و آرام شعارهایشان را هم میدادند. پخش فیلمهای این رفتارهای خشونتآمیز و حمله به مردم و باتومزدن به سروپای خانمها عاقبت خوشی نخواهد داشت.»
مهندس موسوی اضافهكرد: «این جنبش عظیم از ارزشهای بنیادی دفاع میكند. میگوید دورغ نگویید و میگوید دروغ محكوم است، تقلب محكوم است. كسانیكه مردم را میزنند، فكر نكنند میتوانند با ترساندن، مردم را خانهنشین كنند. اسلام به مردم یاد دادهاست كه در راهحق از چیزی نترسند. تصور اینكه سركوب حلال مشكل است، اشتباه است. سركوب، شورش را از بین میبرد ولی آنچه ما در كشور شاهد آن هستیم، شورش نیست. بلكه درخواست حقوق قانونی است.»
موسوی افزود: «شعارهای ساختارشكنانه، اغلب متاثر از خشونت نیروهای امنیتی است كه با ناجوانمردی به پیر و جوان و زن و مرد، حمله میكنند. مخصوصا حمله به زنان، اوج شكستن سنتهای مرسوم جامعه ماست.»
موسوی گفت: «راهسبز، سركوب را محكوم میكند و خود نیز گرفتار خشونت نخواهد شد. همه مردم متوجه هستند كه سلاح ما، شعارهای مسالمتآمیز و عقلانی ماست. اگرچه دراین راه دچار خسارت هم بشویم. ما اجرای بدون تنازل قانون اساسی را میخواهیم. ما آزادی زندانیان سیاسی را میخواهیم. ما تضمین انتخاباتهای سالم را میخواهیم. ما تامین آزادیهای مطبوعات و رسانهها و آزادی عقیده و بیان را میخواهیم. اسلام دین منطق است. دین شكستن قلمها و بستن فلهای روزنامهها نیست. مردم ما تجربه تاریخی نصب گل به سر تفنگها را دارند. امروز هم گرچه مورد حمله قرار میگیرند، میدانند كه قدرت عقل و مسالمت، بر قدرت سلاحهای گوناگون غلبه خواهد كرد.»
مهندس موسوی اضافه كرد: «علیرغم این صفآرایی نظامی-امنیتی غیرعادی، وسعت حضور مردم و پراكندگی آن در بیشتر نقاط تهران و بعضی از شهرهای كشور، نشان میدهد كه حضور مردم جنبه احساساتی ندارد، بلكه ناشی از دلسوزی و عقلانیت برای آینده كشور است.»
منبع: آینده
۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه
نماینده ولی فقیه در سپاه: ولی فقیه لازم نیست به قانون مقید باشد
وی که پنجشنبه شب برای مبلغان"نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها" در قم سخنرانی می کرد همچنین گفت"مشروعيت ولي فقيه از بالاست ومقبوليت آن از سوي مردم ميباشد".
ذوالنور ضمن سخنانش این ادعا را نیز طرح کرد که ولی فقیه به نظام مشروعیت می دهد و گفت"سيستم حكومتي اسلام برخلاف سيستم حكومتي غرب برگرفته از شرع مقدس و دين مبين اسلام است و به همين خاطر است كه ولي فقيه نيز به اين نوع نظامها ، مشروعيت ميدهد."
جانشین نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه پاسدارن عزل ولی فقیه از جانب مردم یا مجلس خبرگان رهبری را غیر ممکن دانست و گفت"مردم زمينه اجرايي شدن ولايت فقيه را فراهم ميكنند و آنها با انتخاب فقهاي مجلس خبرگان رهبري، اين اقدام را انجام ميدهند واعضاي مجلس خبرگان نيز ولي فقيه را نصب نميكنند بلكه ايشان را كشف ميكنند و اينگونه نيست كه آنها هر زمان كه بخواهند ميتوانند ولي فقيه را عزل نمايند."
ذوالنور گفت"نه تنها اصل ولايت فقيه قابل انكار نيست بلكه مطلقه بودن آن را نيز به حكم عقل تجويز شده است ولي معناي مطلقه بودن اين نيست كه ولي فقيه در همه امور مردم دخالت كند بلكه به اين معنا ميباشد كه ولي فقيه در همه امور داراي اختياراتي باشد كه نيازهاي جامعه اسلامي را پاسخگو باشد."
وي افزود"احكام اوليه ثابت است ولي باب احكام ثانويه در دست ولي فقيه است و حتي ولي فقيه نيز ميتواند در احكام اوليه نيز تصرف كند وولايت فقيه درچارچوب قانون اساسي نيز نميگنجد."
جانشین نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه همچنین ادعا کرد که آیت الله خمینی"در جايگاه ولي فقيه ،فقط درچارچوب قانون عمل نميكرد بلكه فراتر از قانون عمل ميكرد به عنوان نمونه ايشان چند سال حج را تعطيل كرد واين تصرف در احكام اوليه بود."
ذوالنور گفت" ولي فقيه بايد مبسوط اليد باشد تا نيازهاي جامعه را برطرف كند، اين حرف اشتباهي است كه ميگويند ولي فقيه بايد در چارچوب قانون مقيد عمل كند."
وي با اشاره به تفاوت سيستم حكومتي اسلامی مورد نظرش با غرب گفت"مولفه فرهنگ غربي برپايه سكولاريسم ،آزادي بيقيد و شرط و مشروعيت توسط مردم است ، آنها معتقدند كه دين نبايد در امور زندگي مردم دخالت كند و مردم نيز به حكومت مشروعيت ميدهند ولي در سيستم حكومتي ما متفاوت است."
جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران همچنين وجود شوراي نگهبان را براي نظام ضروري دانست وگفت"شوراي نگهبان فيلتري است كه شرايط و قانون را با شرع تطبيق ميدهد و اين امري ضروري است."
وي افزود" برخي ميگويند چه نيازي به شوراي نگهبان در كشور وجود دارد ولي بايد بگويم اگر همه نمايندگان مجلس ما هم مجتهد و مرجع تقليد باشند نياز به شوراي نگهبان نيز ضروري به نظر ميرسد."
وي اظهارداشت: اگر تفاوت فتوا باشد درمسائل حكومتي فتواي ولي فقيه نافذ است واين با مسائل عبادي تفاوت دارد و تاکید کرد که"اختيارات ولايت فقيه به اندازهاي است كه امام راحل فرمود اگر مردم رييس جمهور را انتخاب كردند و ولي فقيه حكم او را تنفيذ نكرد حق تصرف در امور را ندارد و اگر تصرف كرد طاغوت است."
وي همچنین ادعا کرد که"دموكراسي واقعي درانتخابات خبرگان رهبري دركشورحكمفرما است" و در تشریح دموکراسی واقعی نیز گفت"نمايندگان خبرگان بدون اينكه هيچ شعاري براي وضعيت اقتصادي ويا مادي ورفاهي مردم سردهند مردم به آنها راي مي دهند اين در حالي است كه در ساير انتخابها نمايندگان و كانديداها با شعارهاي مختلف راي مردم را جذب ميكنند."
منبع: جرس
سید محمد خاتمی:امروز دیکتاتورهای زمان نیز ادعای مردمیبودن میکنند
سید محمد خاتمی:«روشنفکر کسی است که از امکانات عظیم موجود، بتواند استفاده کند و برای ملت سربلندی،استقلال و عظمت بیافریند تا همه احساس حرمت بکنند.»
رئیسجمهور سابق کشورمان در تبیین این مسئولیت یادآور شد:«روشنفکر کسی است که توقع زمانش را بشناسد و من بارها گفته ام زمانه ما زمانی است که در آن دیگر هیچ انسانی در وجدان خودش هیچ نوع حکومت استبدادی و دیکتاتوری را بر نمی تابد و رد میکند. از جمله دلایل آن هم همین است که امروز دیکتاتورهای زمان نیز ادعای مردمیبودن میکنند ؛ اینها مساله زمان ماست و متعلق به شرق و غرب نیست و انتقاد و بیان آزاد عقاید و اندیشهها امروز دیگر به عنوان یک حق شناخته شده است.»
سید محمد خاتمی با تاکید بر نقش دانشگاهیان در این زمینه گفت:«متاسفانه ما گرفتار بحران تفکر هستیم که باید با استمداد از سنت و روح زمانه بتوانیم این بحران را حل کنیم و به یک جمعبندی درستی برسیم و دانشگاهها و محافل علمی میتوانند در این زمینه نقش بسزایی داشته باشند.»
سید محمد خاتمی با اشاره به این مساله به بررسی وقایع اخیر کشور پرداخت و گفت:بزرگترین عامل تضعیف نظام؛کاهش رضایت مردم و اعمال خشونت به هر شکلی است.خشونت از هر سو به خصوص از ناحیه حکومت مضر به حال جامعه؛دین و نظام است.اعمال خشونت از جانب حکومت تندروی و نارضایتی در جامعه به دنبال می آورد واگر در جامعه نارضایتی و بیاعتمادی بود و روزبه روز گسترش پیدا کرد، اولین ضربه به اسلام و نظامی که نام اسلام را دارد میخورد، اگر خدای نکرده رفتارها و برنامه ها طوری باشد که در ذهن جامعه القاء شود که در این نظام خشونت و ارعاب و تهدید رسمیت دارد و دشمنان هم از این زمینه استفاده کنند بیش از همه خود نظام زیان می بیند.»
سیدمحمد خاتمی در ادامه این بحث اظهار داشت:امروزسئوال این است که بخصوص در جریان حوادث اخیر، رضایت جامعه و بخصوص نخبگان آن افزایش پیدا کرده است؟اگر نکرده است باید فهمید که مشکل وجود دارد و عاملان این وضع تضعیفکنندگان نظام در اینجا کسانی هستند که سبب نارضایتی بیشتر در جامعه شدهاند.»
وی تصریح کرد:« این جامعه متعلق به ماست. اما چرا اینقدر فضا تنگ شده است؟چرا اینقدر نیروهای ارزندهای که انتقاد یا حرف دارند ؛ نه تنها حذف میشوند بلکه مورد هرگونه اهانت و فشاری قرار میگیرند؟»
رئیس دولت اصلاحات افزود:«وقتی به دانشجو، استاد،عالم؛هنرمند؛ نیروهای اهل فکر و سابقهدار و جبهه رفته و نیروهایی که میگویند قانون اساسی را قبول داریم البته انتقاد هم داریم هرگونه ناسزا و نسبتی به آنها میدهند متاسفانه شعارهایی در جامعه مطرح میشود که هیچ کدام از ما نمیپسندیم؛نظام تضعیف می شود و ایران چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی آسیب می بیند.»
وی در توضیح دلایل شرایط به وجود آمده گفت:«اینها به این دلیل است که به مردم احترام نمیشود، اعتراض و انتقاد براندازی به حساب میآید، رسانههای رسمی ما هر چه توانستند ناسزا و دروغ به افرادی می گویند که مورد توجه مردم هستند و همه اینها به نظام لطمه میزند.»
سید محمد خاتمی برای حل این مسائل گفت:« همه باید به قانون اساسی بازگردیم و در چارچوب قانون اساسی و معیارهای اسلامی حرکت کنیم؛باید پذیرفت که نمیتوان بصورت پادگانی جامعه و دانشگاه را اداره کرد و این نحوه مدیریت به زیان مادی و معنوی و حیثیتی جمهوری اسلامی است.»
رئیس جمهور سابق کشورمان در این زمینه افزود:« انتظار این بود که کم کم فضا غیر امنیتی شود ، نه اینکه انتقاد و نقد کردن این همه هزینه برای جامعه داشته باشد، باید به خاطر داشت کسی که نقد میکند برانداز نیست بلکه دلسوز انقلاب و جامعه است.»
سیدمحمد خاتمی خاطر نشان کرد:« اما آیا امروز انتقاد منطقی هزینه ندارد؟آیا منتقد متهم به انواع اتهاماتی که شایسته بدترین دشمنان کشور و ملت است ، نمیشود؟ اگر جواب این سئوالات مثبت است ؛ اینها نشاندهنده انحرافی است که باید اصلاح شود و به راه درست بازگردد.»
خاتمی در پایان این دیدار و گفت و گوتصریح کرد:«مبنای حرکت قانون اساسی است؛ ما ایران سربلند را میخواهیم، ما میخواهیم مردم حکومت را از خود بدانند و حکومت مردم را از خود بداند و همچنین انتقاد از خود را نعمت بداند، همانگونهای که امام راحل فرمود انتقاد، بلکه تخطئه یک هدیه الهی است و مراد امام از انتقاد و تخطئه ؛انتقاد از خودشان و مسئولان بلند پایه بود.»
منبع: جنبش راه سبز (جرس)
ششمین ماهگرد انتخابات - مرگ جمهوری
6 ماه پیش در چنین روزی همه ما برای رسیدن به آرمان سبزمان و پایان دادن به عمر دروغ گویی و خیانت به منافع ملی مان به پای صندوق رای رفتیم...
چه کسی فکر میکرد رایمان را بدزدند؟
۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه
مبارزه مسالمت آمیز، هم استراتژی هم تاکتیک (۲)
قسمت دوم
خشونت ما را به میدان آزادی نمی رساند
در بخش اول توضیح دادم که مبارزه مسالمت آمیز نه تنها یک روش بهتر، بلکه تنها روش ممکن است و این که فشار و وحشیگری پلیس در روز سیزده آبان، اگر چه واقعیتی تلخ است، اما نباید ما را به همان جایی بکشاند که حکومت می خواهد.
حکومت می خواهد ما به سوی حرکت قهرآمیز برویم، تا هزینه مبارزه بالا برود و گروه حامیان محدود شوند و به جای یک میلیون نفر، ده هزار نفر به خیابان بیایند. کاری که آنها بلدند، سرکوب کامل و بستن دست و پای ده هزار نفر است، اما کاری که هیچ حکومتی نمی تواند بکند، سرکوب یک جمعیت دو میلیون نفری است. پلیس در مقابل چنین جمعیتی جز سکوت یا پنهان شدن در کوچه های خلوت کاری نمی تواند بکند.
5) وقتی با این سوال مواجه می شویم که با دست های خالی دیگر کاری نمی شود کرد و فقط قربانی بیشتری می دهیم و حامیان و نیروهای جنبش برای حفظ خودشان یا بهترین دفاع را حمله می دانند یا تنها دفاع در برابر خشونت را خشونت فرض می کنند، باید به این سوال پاسخ بدهیم که آیا انتخاب روش قهرآمیز مشکل ما را کمتر و راه ما را کوتاه تر و امکان پیروزی ما را بیشتر می کند، یا ما را از پیروزی دورتر می کند؟
اصولا اعمال خشونت، بخصوص خشونت ابتدایی، به معنای دینی جهاد ابتدایی، و به معنای مبارزاتی مبارزه قهرآمیز، دو تئوری اصلی دارد، یکی مبارزه برای پیروزی است و دوم مبارزه برای ایجاد آگاهی. در حالت اول، می جنگیم تا حکومت یا دولت را ساقط کنیم، اما در حالت دوم، می جنگیم تا جو سکوت را بشکنیم( تئوری حرکت چرخدنده کوچک چریکی برای راه انداختن چرخدنده بزرگ ملت). در شرایط کنونی مردم ایران در شرایط آگاهی کامل قرار دارند. آنها آگاه شده اند و می دانند برای چه چیزی می جنگند، به همین دلیل مبارزه چریکی برای آگاه سازی بی معناست.
ما جو سکوت را شکسته ایم و برای آگاه کردن مردم هزار راه یافته ایم، و اصولا جامعه و ارتباطات کنونی جامعه ایران در شرایط بسته خبری نیست. از این رو ما فقط وقتی عقلا می توانیم وارد مبارزه قهرآمیز بشویم که بیش از پنجاه درصد احتمال بدهیم حکومت یا دولت سقوط می کند. وقتی که ما مطمئن هستیم که اگر به یک پایگاه بسیج حمله کنیم و آن را بگیریم، حکومت با هلی کوپتر و تانک و آرپی جی هفت ما را تکه تکه می کند و بعد از دستگیری اعدام می کند، آغاز عمل خشونت ابتدایی کاملا بی معناست، مگر آنکه همه مردم( در یک فرآیند مشخص و در یک مرحله نهایی) چنین قصدی کرده باشند و تمهیدات آن هم اندیشیده شده باشد. حتی در این حال هم باید تا آخرین لحظه تلاش کرد که در نیروی مقابل ریزش نیرو ایجاد کرد تا امکان پیروزی مان افزایش یابد.
6) جنبش سبز تاکنون قربانیانی داشته و خواهد داشت، این قربانیان، اعم از کشتگان و اسرا و فراریان و آسیب دیدگان، از لحظه ای که دچار مشکل می شوند باید مورد حمایت عمومی و بدون تبعیض جنبش باشند. ما نمی توانیم شهیدی مانند ندا یا سهراب را به هر دلیل به شمار بیاوریم اما شهدای دیگر را فراموش کنیم. ما نمی توانیم زندانیانی که به دلیل مقاومت نستوه و استوار با لبخندی بر لب اسوه مردم می شوند مورد حمایت قرار دهیم، و زندانیانی را که در اثر فشارهای زندانبانان و بازجویان می برند و اعتراف می کنند، ناخودآگاه از حمایت خود محروم کنیم. شکستن زندانی بیش از آنکه به محکم بودن او برگردد، به فشار زندانبانان برمی گردد. طبیعی است که آدمهای بزرگی مثل بهزاد نبوی، رمضانزاده و میردامادی که روز 22 خرداد قبل از هر اتفاقی دستگیر شدند، بسیار بیشتر می توانند در مقابل فشار زندانبان مقاومت کنند تا کسی مثل شریعتی یا ابطحی که مدتها بعد از اعتراضات خیابانی دستگیر شدند و به همین دلیل تحت فشار سنگین قرار گرفتند.
در حقیقت در تمام این دوران شخصیتی مثل سعید شریعتی بار زندانی بودن تاج زاده را هم می کشید، حالا ما نمی توانیم بخاطر باری که او کشیده است، بار مضاعفی از بی اعتنایی را به او تحمیل کنیم. این در مورد زندانیان سرشناس است، از سوی دیگر برخی زندانیان هستند که اصولا هیچ نامی از آنان نمی دانیم یا کمترین حمایت را از آنان می کنیم. ما باید بطور متمرکز در مورد زندانیان و اسرا کار دقیق بکنیم و تلاش کنیم تا حمایت بی تبعیض و بی دریغ همه جنبش را از هر زندانی و اسیری که می دهیم اعلام و ابراز کنیم. طبیعتا ما می دانیم که حمایت از آسیب دیدگان در داخل کاری بسیار دشوار است، به نظر می رسد یاران جنبش سبز در خارج از ایران تا حد زیادی بتوانند کار ثبت وقایع، ثبت اسامی و وضع قربانیان و حمایت رسانه ای از آنان را بیشتر و در امنیت بهتری انجام دهند. آزادی افرادی مثل هنگامه شهیدی یا محمدرضا جلایی پور، پس از ایجاد موج اعتراض نشان می دهد که حمایت از زندانیان و ایجاد موج اعتراض تاثیر مستقیم و روشن دارد. این اقدام را باید جدی بگیریم.
7) کاهش هزینه ارتباطی، کاهش هزینه خشونت. یکی از مهم ترین دلایل خشونت خیابانی جز برای ترساندن سبزها، هزینه ناشی از رهبری تظاهرات و برقراری ارتباط تشکیلاتی در داخل است. این ارتباطات را باید با حمایت منظم و روشن سبزهای خارج از نیروهای فعال داخل کاهش داد. من معتقدم جمعیت عظیم ایرانیان سبز خارج از کشور که در امنیت هستند، باید فشارهای وارده بر نیروهای داخل برای ارتباط گیری و خبررسانی را هرچه بیشتر کاهش دهند. ایجاد ارتباط از طریق سایت های اطلاع رسانی مانند فیس بوک و تویتر و بالاترین از یک سو و ایجاد پاساژ های اطلاع رسانی ای میلی که می تواند دستورالعمل های احتیاطی، شعارهای تظاهرات، انتشار خبرهای روز و انتشار سریع خبرهای روزهای تظاهرات، ایجاد حداقل یک شبکه رادیویی موج کوتاه یا موج متوسط برای خبررسانی تا روز شانزده آذر ، می تواند بخشی از فشار اطلاع رسانی را کم کند.
ادامه این فعالیت که قطعا باید با حفاظت کامل برای حفظ امنیت نیروهای داخل صورت بگیرد، باید به یک فعالیت دوسویه بیانجامد، در بیرون کشور گروه های مجازی وظیفه اطلاع رسانی به فرد فرد یاران خود را باید ایفا کنند، ای میل بزنند، فیلم ها را تدوین کنند و تصاویر مناسب را منتشر کنند و مثل آینه ای بازتابنده خبرها به داخل شوند و برنامه ها و شعارها را منظم و مرتب کنند. در داخل هم گروههای محلی باید اطلاعاتی را که از طریق اینترنت آماده شده، به صورت قابل انتشار غیراینترنتی، مثلا دیوارنویسی یا تهیه اطلاعیه کاغذی و تولید نشریات کاغذی ساده، به مخاطبانی که با اینترنت ارتباط ندارند برسانند. از این طریق افرادی که در تظاهرات شرکت می کنند، در معرض خطر سازماندهی و دستگیری ناشی از آن نخواهند بود. به عبارتی رهبری جمعی از طریق همه رسانه ها اتفاق می افتد.
8) ما در معادله ای نابرابر قرار داریم، جنبشی شش ماهه با یک سیستم اطلاعاتی سی ساله که تجربیات فراوان دارد، مشغول نبرد هستند. پلیس ضد شورش اگرچه تا چند سال قبل تجربه زیادی در سرکوب نداشت، و این بی تجربگی همین حالا هم دیده می شود، اما سیستم اطلاعاتی تجربه ای سی ساله دارد. در مقایسه با برخی از جنبش های اجتماعی مانند اوکراین یا چک یا جنبش های مشابه، این وضع اصلا قابل قیاس نیست، در کشوری مثل اوکراین یک جنبش شش ماهه به جنگ یک سیستم اطلاعاتی سه ساله می رفت. وضع ما از این لحاظ متفاوت است. معنی حرف من این است که بخشی از تلفات و آسیب هایی که به جنبش می رسد، بخاطر جوانی و بی تجربگی آن و بخشی دیگر به دلیل قدرت نیروی اطلاعاتی و سرکوب است. البته این خبر خوش نیز باید داده شود که جنبش دارد بسرعت بالغ و رشید و عمیق می شود، اما در هر حال به نظر می رسد رهبری عملی و اجرایی جنبش، نیازمند تجربه بیشتر است.
البته باید بگویم عقلانیتی که جنبش سبز تا امروز نشان داده، در تاریخ ایران بی مانند است، اما در هر حال ما مطمئنا راههایی برای کاستن آسیب بر جنبش داریم. این راهها باید کاملا عملی و روشن و با تاکید بر جزئیات باشد. مثلا دسترسی نیروهای اطلاعاتی بر اطلاعات اینترنتی مثلا در فیس بوک یا بسیاری شبکه های دیگر نیروهای جنبش را در خطر قرار می دهد و برنامه های ما را لو می دهد. لو رفتن بسیاری از مسیرهای راهپیمایی یا پیدا نکردن یک راه درست برای به هم پیوستن تظاهرات پراکنده به دلیل نداشتن طرح های جایگزین برای ساماندهی اعتراضات حجم خشونت را بالا می برد. ما نباید تا قبل از این که جمعیت بزرگ را بوجود بیاوریم پلیس را تحریک به درگیری کنیم. ما تا آنجا که می توانیم باید برنامه های مان را قبل از ورود به خیابان بریزیم. و حاصل همه این فکرها را بصورت برنامه روشن و با حفظ حداکثر امنیت در ارتباط به دیگران منتقل کنیم. این برنامه ها باید تا حد امکان متکی به حرکت های آشکار و علنی باشد، چرا که باید بتواند همه حامیان را به خیابان بکشد. در این حالت وقتی می توانیم برنامه حضور مسالمت آمیز بدهیم که همه مردم، و نه فقط نیروهای جوان و پرتحرک، بلکه خانواده ها و گروههای مختلف سنی بتوانند در اعتراضات حضور پیدا کنند. جنبش سبز تمام پیروزی اش را مدیون شامل بودن و گستردگی خود است. این را هرگز نباید از دست بدهیم.
9) جنبش سبز یک جنبش همگانی است و رمز پیروزی آن همین است که بتواند شامل همه گروههای اجتماعی و جمعیتی و سنی و قومی و جغرافیایی در داخل و خارج از ایران شود. این جنبش یک مبارزه حرفه ای و چریکی یا صنفی نیست که برای پیشبرد آن لزومی به توقف زندگی باشد. مردم می خواهند به حقوق از دست رفته شان برسند، نه اینکه حق زندگی کردن را هم از دست بدهند. به همین دلیل انتخاب تاکتیک هایی که نیازمند فداکاری، رنج و فشار، تنش، یا حضور دائمی در صحنه مبارزه است، باید جای خود را به تاکتیک های عمومی بدهد، راههایی که مردم بدون اینکه زندگی شان دچار مشکل شود انجام دهند.
نمونه بسیار موفق تاکتیک متناسب با زندگی گفتن الله اکبر بر پشت بام است، این کار هم قدرت مردم را نشان می دهد و هم آنان را دچار خطر نمی کند. انتخاب مناسبت ها و مراسم عرفی و سنتی و قانونی یکی دیگر از این راههاست، مثلا ایام دهه محرم بهترین فرصت برای چنین حضوری است. چرا که تکایا و مساجد در این ایام فعال است، رنگ سبز در این روزها رنگ اصلی است، و در سی سال گذشته گروههای اجتماعی طبقه متوسط به عنوان یکی از مهم ترین نیروهای بدنه جنبش سبز با آن ارتباط سنتی برقرار کرده اند. به عبارت دیگر مردم در همه شهرها و همه جای شهرها، در اقشار و طبقات گوناگون، بطور عادی در این ده روز زندگی ویژه ای دارند که کاملا برای یک اعتراض ده روزه تناسب دارد. ما باید بتوانیم جنبش را وارد زندگی عادی مردم کنیم. از این طریق حجم خشونت در جنبش نیز کاهش پیدا می کند.
10) جنبش سبز یک جنبش جهانی شده است. این نه فقط در محدوده ایرانیانی که در جهان زندگی می کنند، بلکه جنبشی است که مردم جهان نیز از آن می آموزند. اما این آموزش سویه دیگری هم دارد. در حقیقت در جنبش سبز ما مشغول آموختن دموکراسی و مبارزه با استبداد هم هستیم. به همین دلیل است که ادامه جنبش سبز، اگر همراه با زندگی طبیعی مردم شود، از نظر زمانی به نفع ما و به زیان حکومت است. زمان جنبش جوان سبز را بالغ و پخته و حکومت کهنه و پیر را فرسوده و خسته می کند. از خسته شدن مردم و بخصوص تندروها نباید ترسید، آنها جایی ندارند که بروند و دیگر برنگردند یا به خانه پناه ببرند و خلوت گزینی کنند. ما باید در مدرسه جنبش سبز بیاموزیم و یاد بدهیم و یاد بگیریم. روزهای جنبش سبز ملت را به هم نزدیک و حامیان استبداد را از هم دور می کند و شکاف درون استبداد را تشدید می کند.
یکی از مهم ترین چیزهایی که باید در جنبش سبز رخ بدهد، ایجاد جریان " رهبری دوم" است. در حقیقت ما باید رهبری اعتراضات را بصورت گروه فشاری قدرتمند و رهبران واقعی( موسوی، خاتمی، کروبی و دیگران) را به عنوان گروه مذاکره ببینیم. باید شبکه ارتباطی وسیع و غیرتشکیلاتی و مدرنی متکی به ارتباطات مجازی، جزء به جزء خبررسانی و سازماندهی و ارتباطات را در دست داشته باشند، اما رهبران واقعی باید از این فشارها برای رسیدن به خواسته های مردم استفاده کنند. خطر مهم در حال حاضر ایجاد اختلاف در میان رهبران جنبش است.
طبیعی است که آنان باید ملاحظاتی مانند احتمال خطر برای مردم را در محاسبات شان لحاظ کنند، اما نیروی اجتماعی نمی تواند متکی به تصمیمات آنان در جزئیات رفتار کند، چون آنان در فشار کامل قرار دارند و در حقیقت ما هستیم که با ادامه اعتراضات امنیت رهبران، زندانیان و نیروهای جنبش سبز را حفظ می کنیم. حکومت در حال حاضر تلاش می کند تا میان بخش تندروی جنبش و بخش میانه روی آن تضاد ایجاد کند. آنها یک هفته طرفدار کروبی می شوند و می خواهند موسوی را اعدام کنند، هفته بعد اعلام می کنند که به موسوی حزب می دهند و علیه کروبی حرف می زنند. ما نباید درگیر این بازی بشویم. شجاعت تنها معیار و حتی مهم ترین معیار رهبری جنبش سبز نیست، اما پیش رفتن در شرایط کنونی قطعا به شجاعت نیاز دارد.
11) خشونت جز آنکه یک واکنش حکومت و پلیس درمانده است، و حکایت از خسته شدن نیروی سرکوب و میل آن برای تمام کردن تنش ها دارد، یک جنگ روانی برای ایجاد ریزش در نیروی مقابل است. به همان میزان که خشونت می تواند باعث ریزش حامیان دولت کودتا بشود، می تواند نیروهای جنبش سبز را هم وحشت زده کند و آنان را به خانه بفرستد. به همین دلیل است که افشاگری خشونت، از طرفی حکومت را بی اعتبار می کند، و از سوی دیگر نیروهای جنبش را می ترساند. از این رو نیروهای جنبش باید در افشای خشونت کاملا متکی به واقعیت عمل کنند، اگر تعداد تجاوز به زنان یا مردان زندانی معدود و محدود است و سیستماتیک نیست، ما نباید با سیستماتیک قلمداد کردن تجاوز، وحشت را در نیروهای جنبش و بخصوص زنان و خانواده ها ایجاد کنیم. اگر شکنجه زندانیان به مدت دو ماه وجود داشت و بعد در اثر فشارهای جنبش کاهش پیدا کرد، ما نباید بگوئیم که شکنجه زندانیان افزایش یافته است. ایجاد ترس واهی، و نه ترس واقعی، یک عمل غیرعاقلانه و ماجراجویانه است. در این مورد ملاحظه کردن روا نیست. اگر کسی یا کسانی با دادن اخبار غیرواقعی و تاکید بر خشونتی که رخ نداده، بخواهند جنبش را رادیکالیزه کنند یا با انگیزه های خودخواهانه و ماجراجویانه نیروهای جنبش را ملتهب و نگران کنند، باید در این مورد هشدار داده شود و چه بسا که لازم باشد که مانع رفتارهای ماجراجویانه این افراد بشویم.
12) در این میان استفاده از حامیان جهانی جنبش سبز به ما کمک می کند تا مبارزه مسالمت آمیز را قدرت ببخشیم، ما باید شرکای جهانی جنبش سبز را جذب کنیم و از این طریق احترام و اعتبار و اقتدار برای ملت و بی احترامی و فشار برای حکومت استبدادی ایجاد کنیم. در شرایطی که حکومت استبدادی که حتی روحانیت ایرانی شیعه را هم قبول ندارد، چه رسد به اهل سنت یا نحله های دیگر اسلامی یا دگر اندیشان، از هر مسلمان ضد غربی و کمونیستهای سابق و اکنون و یهودی تندرو و مسیحیان ضد غرب و سبزهای اروپا و تروریستهای بنیادگرا و مخالفان فکری خودش را با استفاده از پول نفت جذب می کند و حکومت استبداد دینی را تقویت می کند، ما نمی توانیم نسبت به جذب و جلب کسانی که به لحاظ عاطفی به جنبش سبز نزدیک شده اند، اما چیزی از آن نمی دانند بی تفاوت باشیم. نیروی عظیمی که در اختیار ماست، و سبزهای ایرانی که دل شان برای کشور می تپد، لشگر عظیم تبلیغاتی ما برای جنبش سبز باید باشند.
مبارزه مسالمت آمیز، هم استراتژی هم تاکتیک
تصاویر منتشره از رفتار وحشیانه پلیس علیه مردم معترض و گزارش هایی که از سراسر کشور از وقایع روز سیزده آبان می رسد، نشان می داد که:
اول، حکومت در فشار شدید و خستگی مفرط است و قصد دارد با خشونت بدون گلوله، مردم را بشدت بترساند تا جلوی این حضور خیابانی یکپارچه را بگیرد.
دوم، حکومت بیش از هر چیز از شعار " دروغگو شصت و سه درصدت کو؟" که نشان می دهد حکومت در انتخابات تقلب کرده و حضور گسترده مخالفان همین را ثابت می کند، می هراسد. مصداق شعار فوق یعنی اینکه ما سبزها می توانیم میلیونها نفر را در سراسر کشور به خیابان بکشیم، اما آنها نمی توانند صدهزار نفر را برای استقبال از احمدی نژاد سامان بدهند، می ترسد. تجربه این چند ماه نشان می دهد آنها از جمعیت های کوچک با شعارهای تند نمی ترسند، ولی از جمعیت بزرگ با شعار عادی یا حتی سکوت هم می ترسند، چرا که جمعیت کوچک را هم می توان کنترل و شناسایی کرد و هم شعار تند را می توان از نظر حقوقی به عنوان جرم بزرگ شناخت.
سوم، استمرار تظاهرات گسترده و کشانده شدن آن به شهرهای کوچک، حکومت را زمین گیر کرده است، دولت سه ماه است عملا نمی تواند تشکیل شود، مذاکرات خارجی( وین و ژنو و غیره) کاملا وابسته به حرکت سبزهاست، تعیین تکلیف زندانیان سیاسی برایشان دشوار شده و نمی دانند آزاد کنند یا بگیرند، چرا که اگر آزاد کنند حضور سبزها بیشتر می شود و اگر بگیرند، نمی دانند با آنها چه بکنند. سیستم تبلیغاتی حکومت عملا نمی تواند به تبلیغ دولت و رهبری بپردازد و تنها مشغول پاسخگویی علیه سبزها و در نتیجه کمک به رسانه ای تر شدن سبزها می شود و در کنار همه این مشکلات جدی برای حکومت، جنبش های کارگری هم با سیاستهای اقتصادی دولت در مورد رایانه ها در راهند. روزی نیست که خبر تغییر یک یا دو مدیر صنعتی منتشر نشود و اخبار یک یا چند اعتصاب کارگری پخش نشود.
چهارم، تاکید رهبران جنبش سبز بر " رهبری مردمی" باعث شده حکومت عملا به این نتیجه برسد که با وجود اهمیت مثلث کروبی، خاتمی و موسوی، آنها نیستند که تعیین کننده اند، به همین دلیل دستگیر کردن آنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه جنبش را جدی تر می کند. دستگیر کردن رهبران دیگر هم ممکن نیست، چون رهبران جنبش دهها هزار انسان نامعلوم هستند که بسیار جدی و قدرتمند و بدون ارتباط شناخته شده تشکیلاتی رایج یا سابقه دار، کارشان را انجام می دهند. رهبری جنبش در حال حاضر منقطع از جریان رهبری تشکل های عضو جنبش است و در حقیقت این " رهبران دوم" دهها هزار نفری هستند که جنبش را به پیش می برند.
همه اینها وضع حکومتی عاجز را نشان می دهد که نمی داند چه کند، با برگزاری پیروزمندانه و بسیار دشوار و پر تنش سیزدهم آبان، که تعداد بسیاری در اثر خشونت وحشیانه پلیس زخمی و مجروح شدند، تفکر خشونت در برابر خشونت، توسط گروهی از دوستان جنبش سبز و بسیاری از مردم خشمگین مطرح شده است. این تفکر را باید ارزیابی کرد و به بحث گذاشت تا جنبش در یک گفتگوی بزرگ و همگانی بتواند استراتژی خود را برای ماههای آینده روشن کند. با توجه به اینکه ما روز 16 آذر را در پیش رو داریم، و این روز با روز قدس و سیزده آبان که هر دو روزهای رسمی و حکومتی بودند فرق می کند.
شانزدهم آذر هم متکی به یک گروه خاص اجتماعی، یعنی دانشجویان است و هم علیرغم داشتن اهمیت تقویمی، یک مراسم دولتی پشتوانه آن نیست که عموم مردم بدون مجوز قبلی بتوانند در آن حاضر شوند. اما شانزده آذر بهترین فرصت برای حضور فعال دانشجویان و حضور احتمالی مردم برای کمک به دانشجویان است. با این فرض که در بیش از پنجاه شهر، دانشگاههای مهم وجود دارد، شانزده آذر بهترین فرصت برای فعال کردن نیروهای جوان جنبش در همه جاست. این پراکندگی به شدت به حکومت فشار می آورد، بخصوص اینکه چون اجتماعات در دانشگاه برگزار می شود، خطر لو رفتن و ایجاد ارتباط و هماهنگی بسیار کمتر از روز قدس و سیزده آبان خواهد بود. اما از آن مهم تر، روزهای دهه اول محرم است که ما فرصت شبانه مهمی برای هر شب و روز تظاهرات کردن داریم. با توجه به اینکه افرادی که هر سال در عزاداری های محرم حضور پیدا می کردند، همین گروههایی هستند که در جنبش سبز فعالند.
به نظر من در تدوین یک تاکتیک خوب برای دو ماه آینده، از حالا تا دهم دی ماه، پایان دهه محرم، و رفتن به استقبال 22 بهمن که بقول میرحسین موسوی " میقات" ماست، موارد زیر را در انتخاب یک تاکتیک مناسب دخیل می دانم. همه این گفته ها می تواند مواد خام یک گفتگوی گسترده برای انتخاب بهترین تاکتیک یا بهترین تاکتیک ها باشد. در این گفتار در صدد هستم که بگویم چرا مبارزه مسالمت آمیز نه فقط یک شیوه مطلوب و سازگار با اخلاق و روانشناسی اجتماعی جنبش سبز است، بلکه تنها شیوه ممکن برای پیروزی این جنبش و رسیدن آن به هدف نهایی جنبش است.
1) مهم ترین راه جلوگیری از خشونت و حرکت مسالمت آمیز، رفتن به سوی حضور قانونی است. این خود ناسازه ای دشوار است، یعنی حکومت می داند که اگر اجازه یک راهپیمایی قانونی به جنبش سبز بدهد، جمعیت میلیونی در خیابان حاضر خواهد شد و همان می شود که رهبری با عبارت " آبروریزی برای نظام" از آن یاد کرد، به همین دلیل احتمال دادن مجوز یا کاهش خشونت کمتر به نظر می رسد، اما، حکومت می داند که دو راه بیشتر در پیش رو ندارد، یا باید اجازه بدهد که دو میلیون نفر با شعارهای متعادل به خیابان بیایند، یا اینکه همین دو میلیون نفر در تمام شهر پراکنده می شوند و با تندترین شعارها مراسم را برگزار می کنند. به همین دلیل، دولت راههای زیادی برای انتخاب ندارد، آنها اگر می توانستند همین الآن رهبران جنبش را بگیرند و با اعدام بیست نفر این جنبش را تمام کنند، لحظه ای تردید نمی کردند. اگر آنها سیاست " باتوم به جای گلوله" را انتخاب کرده اند و رهبران را دستگیر و زندانیان را اعدام نمی کنند از ترس ملت است و این ترس کاملا واقعی است. چون مردم بشدت انگیزه جنگیدن با حکومت را دارند و دائما پرانگیزه تر می شوند. در حقیقت دولت بدون هیچ تمایلی باید به جنبش امتیاز بدهد و می دهد، چرا که اگر امتیاز ندهد، زودتر نابود می شود.
از این رو اعمال فشار اجتماعی بر دولت تا رسیدن به خواسته های مردم باید ادامه بیابد، اما جنبش سبز باید از هر نوع عقب نشینی دولت و حکومت، استقبال کند. اگر آنان بپذیرند که مردم با شعار مشخص و حتی سکوت به خیابان بیایند، باید بلافاصله از آن استقبال کنیم. یا اگر در اثر فشارهای وارده حاضر شوند حضور حزب مخالف را بپذیرند، باید حزبی فراگیر را تشکیل دهیم. اصولا باید بدانیم که ما نه می خواهیم خشونت بورزیم و نه دوست داریم رفتار غیرقانونی کنیم، تا امروز هم هرچه قربانی داده ایم، بخاطر خشونت ورزی حکومت بوده نه تندروی ما، اما جنبش سبز نمی تواند و نباید معطل بازی های دولتی و حزبی شود. ما نمی ایستیم تا آنها امتیاز بدهند، اما اگر امتیاز دادند، آن را می گیریم و به کارمان ادامه می دهیم. این که شعارهای روز سیزده آبان بشدت تند شده است، حاصل تصمیم و خواست ما نیست، حاصل فشارهای آنهاست، اگر خشونت را تشدید نکنند، ما نیز اعتراض را مسالمت آمیز می کنیم.
2) برخی از دوستان جنبش سبز با دیدن صحنه های وحشیانه حمله پلیس بخصوص به زنان و دختران، در نوشته های شان گفته اند که باید خشونت را با خشونت پاسخ داد. این پاسخی از سر احساس مسئولیت و دلسوزی و خشم است و کاملا طبیعی است، اما آیا چون طبیعی است، لازم و ممکن نیز هست؟ آیا منظور مبارزه قهرآمیز است، یا دفاع خشونت آمیز. اصولا اعمال خشونت در برابر خشونت، دو شیوه دارد. نخست آنکه ما خشونت را آغاز کنیم و بطور مسلح، سرد یا گرم وارد صحنه شویم و سعی کنیم با حمله به پلیس آنها را وادار به عقب نشینی کنیم. حالت دوم این است که ما بطور مسالمت آمیز وارد صحنه می شویم، اما در مقابل حملات پلیس به مردم و خودمان آرام نمانیم، نه تن به دستگیری بدهیم و نه بگذاریم دیگران دستگیر شوند و در حقیقت در مقابل خشونت از خودمان دفاع می کنیم.
3) یارگیری مقدم بر درگیری است. در هیچ حالتی، مبارزه سیاسی که حکومت تلاش می کند آن را به خشونت بکشد، تا قبل از افزایش نیروی حامیان جنبش، در مقابل حامیان حکومت، به مصلحت نیست. کار ما تا قبل از درگیری، یارگیری است، ما نیروی در حال رویش و بالنده ایم و آنان نیروی در حال ریزش و میرنده. ما در حال قدرت گرفتن و رو به پیش هستیم و آنها در حال از دست دادن قدرت و رو به انحطاط. به همین دلیل است که حکومت تلاش می کند تا درگیری با ما را به جلو بیاندازد تا مانع افزایش نیروی ما و کاهش نیروی خودش شود. در چنین شرایطی ما باید دائما به فکر حفظ نیروی اجتماعی و سازماندهی آن، پائین آوردن هزینه حضور اجتماعی برای جذب نیروی بیشتر و جلب نیروهای سرگردان و بلاتکلیف و تلاش برای افزایش ریزش نیرو در جبهه استبداد باشیم. ما باید خبر ریزش نیروی حامیان استبداد را دائما منتشر کنیم و به آنان برای حضورشان در جبهه مردم و پشت کردن به استبداد خوش آمد بگوئیم. در مقابل ایجاد هرنوع تنش و آشفتگی در جبهه ملت امری خطا و خلاف است. در حال حاضر نیروهای حکومتی قصد ایجاد تفرقه میان رهبران جنبش، بخصوص کروبی و موسوی را دارند و روی این موضوع کار جدی می کنند.
آنچه گفته شد، نه یک دستورالعمل موقت، بلکه یک برنامه استراتژیک است. اگر ما به دموکراسی فکر می کنیم، نمی توانیم نیروهایی که مانع دموکراسی نیستند، از خود برانیم. جنبش باید قابلیت خود را با محدود نشدن به یک ایدئولوژی سیاسی، یا یک نگره دینی، یا یک گرایش جناحی افزایش دهد، تا به اندازه یک ملت دموکرات برسد. فریب دادن و دروغ گفتن به مردم و ایجاد ائتلاف های موقت، اگر چه راهی ممکن است، اما بی فایده است. بهترین شکل این است که ظرفیت جنبش را بالا ببریم. تاکید بر جمهوری اسلامی یا جمهوری ایرانی یا هر موضعی که باید در یک شرایط دموکراتیک توسط انتخاب ملت روشن شود، امری نادرست است. ضمن اینکه در حال حاضر باید بتوانیم با افزایش ظرفیت جنبش، رهبران را وادار کنیم که نگاه شان را در اندازه های ایدئولوژیک محدود نکنند. هرگز فراموش نکنیم که رهبران جنبش و حامیان آن در جریان جنبش تغییر ماهیت می دهند و به شکل مطلوب در می آیند. وقتی رئیس یک حزب می خواهد دولتی را اداره کند، باید خواسته های ملی را جایگزین خواسته های حزبی کند تا بتواند سخنگوی یک ملت شود، یا بپذیرد که در رهبری یک جبهه قرار بگیرد تا وحدت عمل را در عین حفظ رنگارنگی نیروها ایجاد کند.
4) هیچ کسی نیست که مجازاتش مرگ یا حذف باشد. این را باید به یک باور تبدیل کرد. این باور زمانی جا می افتد که حجم نفرت در یک پروسه زمانی طولانی کاهش پیدا کند؛ مشکل اصلی و بزرگ بسیاری از کسانی که در سیاست ایران درگیر می شوند، این است که عادت سنتی " حذف مخالف" را باید تغییر دهند، حذف دیگری در هیچ حالتی راه رسیدن به دموکراسی نیست. همانطور که آنها نمی توانند اصلاحات یا جنبش سبز را حذف کنند، چون سبزها ریشه و پایگاه اجتماعی دارند، به همان دلیل هم ما نمی توانیم اندیشه انقلابیگری و تندروی و بنیادگرایی دینی را حذف کنیم، چون آنها واقعا ریشه اجتماعی دارند. اینکه تبلیغات رسانه ای و تزریق پول نفت باعث شده است تا چنین اندیشه ای اجتماعی شود و پایگاه واقعی داشته باشد، ممکن است درست باشد، اما با این همه چیزی عوض نمی شود. چون تا زمانی که تفکری دارای پایگاه اجتماعی است، باید در محاسبات ما لحاظ شود. اصولا علت اعمال خشونت در بخش وسیعی از مجادلات امروز دنیای شرق، به دلیل همین اندیشه حذف است. وقتی حکومت مطمئن است که ما در صورت در دست گرفتن قدرت، آنان را از قدرت و ثروت و منزلت اجتماعی حذف می کنیم، برای ماندن خود دست به هر کاری و اول از همه اعمال خشونت می زند. ما باید این نقشه را تغییر بدهیم. ما باید راهی را پیدا کنیم که بتوانیم در کنار مخالفان مان، که دشمن شان می دانیم و دشمن مان می دانند، زندگی کنیم. اگر این اتفاق نیافتد، آنها برای ماندن هر کاری خواهند کرد.
این نظر، فقط یک سفارش به جنبش سبز نیست، بلکه حکومت هم باید همین را بفهمد. ممکن است فکر کنیم که ما وقتی هیچ قدرتی نداریم، چگونه می توانیم برای کسی که می خواهد ما را کاملا نابود کند، اطمینان بدهیم که وقتی قدرت را در دست گرفتیم، حقوق همه را حفظ خواهیم کرد؟ این کار دشوار است، چرا که برخلاف روندی است که همیشه بوده و ناخودآگاه هر کسی که به قدرت می رسد، اولین فکرش حذف دیگران برای تضمین بقای خود است. جنبش سبز باید این اطمینان را برای کلیه نیروهای اجتماعی، از جمله اقلیتی که قدرت را در دست دارند، ایجاد کند که وقتی به قدرت رسید، در اندیشه انحصار آن نیست. طبیعتا یکی از روش هایی که به ذهن هر ساده لوحی می رسد این است که ما باید موقتا دیگران را تحمل کنیم، ما باید موقتا غیرمذهبی ها یا مذهبی ها یا بنیادگراها یا چپ ها یا راست ها را تحمل کنیم، تا بتوانیم به پیروزی برسیم و بعدا با آنها درگیر شویم.
این نگاه از بنیاد ریشه استبدادی دارد، ما نباید احترام به دیدگاه و حقوق دیگران را بصورت یک برنامه و نقشه سیاسی ببینیم، بلکه باید آن را به عنوان یک اندیشه و استراتژی پایدار دنبال کنیم. ما وقتی می توانیم خشونت را کاهش بدهیم که راهی برای ماندن یا فرار برای دشمن مان بگذاریم، باید جایی را برای او تعیین کنیم تا او بداند که نابود نخواهد شد، در غیر این صورت آنها برای ماندن می زنند و می کشند و به جای اینکه به سی درصد از قدرت رضایت بدهند، نه صد درصد قدرت را حفظ می کنند و نه می گذارند ما به راحتی به حق طبیعی مان و سهم قانونی مان از قدرت برسیم. علت ایجاد گروههای فشار، این است که چون یک نیروی اجتماعی سهمی در قدرت ندارد، تبدیل به گروهی می شود که دائم به قدرت فشار می آورد که سهمش را بگیرد. روش هایی مانند ائتلاف، دولت ائتلافی، مصلحت اندیشی برای به دست آوردن بخشی از قدرت و حفظ آن برای به دست آوردن بخش بیشتری از قدرت، باید جایگزین روش هایی مانند حذف مخالف شود. در غیر این صورت خشونت ریشه کن نخواهد شد.
۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه
متن کامل سخنرانی دکتر محسن کدیور در دانشگاه نورث وسترن شیکاگو
ضرورتهای نخستین مرحله جنبش سبز
دکتر محسن کدیور، اسلام شناس و فیلسوف مسلمان ایرانی و از پیشگامان جنبش سبز، در آخرین سخنرانی خود در تاریخ نهم آبان ماه امسال و در آستانه مراسم ۱۳ آبان مطالب مهمی را در مورد ضرورتهای نخستین مرحله جنبش سبز در دانشگاه نورث وسترن شیکاگو عنوان نمودند. در این سخنرانی مهم دکتر کدیور علاوه بر تجزیه و تحلیل آخرین رویدادهای سیاسی کشور از جمله نقد رهبری توسط دانشجویان نخبه و زندانیان سیاسی و نیز لزوم پرهیز از افراط و تفریط و سیاست خارجی جنبش سبز، به طرح ضرورتهایی که در نخستین مرحله جنبش سبز باید مورد امتنان گروههای مختلف سیاسی و فرهنگی حامی جنبش سبز قرار گیرد پرداختهاند. متن کامل پیاده شده این سخنرانی را بخوانید:
بسمالله الرّحمن الرّحیم
خدمت خانمها و آقایان، اساتید، دانشجویان و هموطنان عزیز ایرانی در دانشگاه نورث وسترن شیکاگو سلام عرض میکنم و از برگزارکنندگان جلسه تشکر می کنم. مخاطب اصلی سخن در این جلسه مطابق ضرورتی که ما الان در ایران با آن مواجه هستیم، هموطنان داخل ایران هستند. لذا مخاطبینی حقیقی و مخاطبینی مجازی داریم. اجازه بدهید بیشتر براساس نیازهای مخاطب مجازیام صحبت کنم. اگر برخی از سخنان من برای هموطنان حاضر مناسب به نظر نمیرسد، فرض من این است که این سخنرانی به اشکال مختلف مجازی برای هموطنان داخل ایران منتشر میشود (در یوتیوب، فیسبوک و رادیوهای اینترنتی...)، گویی که داریم با هموطنانمان در داخل ایران سخن میگوییم.
مباحثی که در این جلسه میخواهم با شما در میان بگذارم نکاتی است که حداقل در یک ماه اخیر - یعنی در فاصلهی سخنرانی قبلی تا این سخنرانی - پیش آمده و نوعی گفتگو با دوستان عزیز ایرانی است بهخاطر مسایل بسیار مهمی که الآن فراروی ما قرار گرفته است.
این لحظاتی که ما در آن بهسر میبریم میتوان گفت در تاریخ سیسالهی اخیر ایران بیسابقه بوده است. ما در یک موقعیت ساخته شدن مجدد ایران قرار گرفتهایم. این موقعیت بعد از وقوع انقلاب اسلامی دومین موقعیت مهم در تاریخ معاصر ایران است و حتی از موقعیتی که دورهی اصلاحات در ایران ایجاد کرد مهمتر است. در این جلسه مجموعا به هفت نکته اشاره خواهم کرد که همگی حول محور "ضرورتهای مرحله نخستین جنبش سبز" تنظیم شده است.
دادخواهی کاوه جوان در حسینیه سلطان جائر
نکته اول: واقعهای که سه روز پیش در ایران رخ داد از ابعاد مختلف قابل توجه است. یک دانشجوی نخبهی دانشگاه شریف بهنام محمود وحیدی نیا در جلسهای که توسط رهبر جمهوری اسلامی بهشکلی بسیار متعارف – متعارف در این رژیم- ترتیب داده شده بود، تا صرفا یک شوی تلویزیونی برای عادی جلوه دادن مسایل اخیر در ایران به نمایش دربیاید، با سخنان شجاعانهی خود همهی کشور را تحتالشعاع قرار داد. میشود گفت اگر در دههی اول جمهوریاسلامی مرحوم آیتالله خمینی ذکر کرد که رهبر ما آن نوجوانی است که خود را به زیر تانک میاندازد – یعنی محمدحسین فهمیده- ، میتوانم بگویم الان در اوایل دههی چهارم جمهوریاسلامی رهبر ما امثال محمود وحیدی نیا دانشجوی دارای مدال طلای المپیاد ریاضی جهانی است که با شجاعت تمام صدای ملت خودش را در برابر یک سلطان ستمگر به جهانیان اعلام میکند. و در شرایطی این سخنان را بهزبان میآورد که چون مقابل دوربینهای تلویزیونی بوده و خبرنگاران حضور داشتهاند بههیچوجه امکان سانسورش نبوده است. و مجبور میشوند سخنانش را بشنوند و در سایت مقام رهبری هم بخشی از سخنانش - و نه همهی آن- منعکس شود. و برای اولین بار در تاریخ جمهوریاسلامی در روزنامهی کیهان یعنی روزنامهی متعلق به رهبری مجبور میشوند این گفته را بیاورند که «چرا اجازه نمیدهید از رهبر انتقاد شود؟ مگر شما خود را جایزالخطا نمیدانید؟ اگر اینگونه با خشونت با مردم خود برخورد کردهاید حتما منتظر باشید که وقایعی تلختر از این اتفاق بیفتد» (نقل به مضمون) و از رویهی صدا و سیما انتقاد کند، از رفتار نیروهای انتظامی و سپاهی با مردم انتقاد کند و خواستار تغییر این رویه شود.
فکر میکنم این واقعه فارق از همهی وقایع یک درس دارد، این جوان بیست و چند ساله که معلوم نیست بعد از این سخنرانی چه به روزش آمده، مبهم است که آزاد است یا دستگیر شده یا هر اتفاق دیگری برایش افتاده - اما نامش در تاریخ ایران بهنیکی باقی خواهد ماند، در برابر حاکم ایستاده و اینگونه رشیدانه سخن گفته است. و در سرزمین کاوهی آهنگر باید مقابل ضحاک اینگونه سخن گفت. به فرموده پیامبر (ص): "افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر" (بالاترین جهاد دادخواهی نزد پیشوای ستمگر است). امروز هر کدام از ما باید مانند محمود وحیدی نیا وظیفهی خود را ایفا کنیم. من این جوان را مقایسه میکردم با برخی از مراجع تقلید ساکت در حوزهی علمیه، با برخی از اساتید محترم علومانسانی، علوم دقیقه و بقیهی اساتید دانشگاه در ایران. کسانی که جوایز کتاب سال جمهوریاسلامی و مانند اینها را دریافت میکنند. بهنظر میرسد دانش و فهم اجتماعی هیچکدام از آنها بهاندازهی این جوان نبوده است. میخواهم بگویم همهی این علما، اعم از اساتید دینی، حوزه و دانشگاه، باید از چنین جوانی درس بگیرند. او فیالواقع زبان سرخ ملت ایران است که به سبزی سخن گفت. آن را گفت که میبایست بگوید. اگر اینگونه سخنان در هرجمعی که قرار است رهبری شرکت کند (که ما میدانیم سخنرانان این جمعها از پیش تعیین شده است؛ اینکه چه کسی بلند شود و چه بگوید) تکرار شود، (در جمع شاعران، هنرمندان، کارگردانان، اساتید، پزشکان و...) کسی بلند شود و این نظم را بشکند، و بگوید هیچکدام از این سخنانی که گفته شد سخنان ملت ایران نیست و این افراد نمایندهی ملت ایران نیستند، بگذارید یکنفر هم بهصورت طبیعی با شما سخن بگوید و حقیقت آنچه در جامعه میگذرد را با شما در میان بگذارد. اگر اینگونه پیش میرفتیم وضع و روز ما امروز بهتر بود. نمیشود در کنج خانه نشست و انتقاد کرد.
امروز اگر کسی میخواد نهضت سبز به پیش برود و ایران آباد شود، میباید انتقادهایش را از حوزهی خصوصی و تاکسی و اتوبوس، به مجامع عمومی و رسمی بکشاند. و با کمال ادب و در چارچوب قانون انتقادهای خود را بیان کند. من بسیاری از اساتید و همکاران خود را میشناسم که در خفا فراوان انتقاد میکنند، هرکدام از شما هم فراوان چنین افرادی را میشناسید که در محافل خصوصی از ما هم تندتر انتقاد میکنند اما وقتی در یک جمع عمومی قرار میگیرند که تلویزیون هست، رادیو هست، صحبتهایشان ضبط میشود، فکر میکنند اگر انتقادی کنند، جایگاهشان بهخطر میافتد، یا شغلشان را از دست میدهند. چنین افرادی نهتنها به وظیفهی اخلاقی خود عمل نمیکنند بلکه به وظیفهی ملی و دینی خودشان هم عمل نکردهاند. میباید بسیاری از مراجع ساکت تقلید از محمود وحیدی نیا درس شجاعت و ایراندوستی و عمل به وظایف دینی بگیرند. بسیاری از اساتید دانشگاه باید از این دانشجوی خودشان درس عزّت بیاموزند. فیالواقع باید یاد او را گرامی بداریم که فصل تازهای را در تاریخ کشور ما گشود. و بیبها نیست بگوییم کسانی که جنبش سبز را به پیش میبرند همگی از جنس محمود وحیدی نیا هستند.
اینگونه است که در خیابانهای تهران حماسه آفریده میشود. کسانی که الفبای سیاست را آموختهاند و کارکشتهی این عرصه هستند امروز در گوشهی زندانها هستند و تأثیر چندانی در پیشبرد جنبش ندارند. ولی آنچه که ما را دلگرم میکند این است که نبود آن افراد خللی در جنبش ما ایجاد نکرده است. این جنبش همچو محمود وحیدی نیاهایی را تربیت کرده و او یک نفر نیست. یقین بدانید هر جلسهی دیگری که آیتالله خامنهای برگزار کند امثال این جوان بلند خواهند شد و سخن خواهند گفت. دیگر هیچ جلسهای برای آیتالله خامنهای امن نیست. هرجا بخواهد سخن بگوید، بهشکل طبیعی یک جوان دستش را بلند میکند و میگوید «من هم حرف دارم!» این اولین بار است در جمهوری اسلامی که کسی میگوید ما هم اجازهی سخن گفتن میخواهیم، ما حرفی متفاوت با حرف شما داریم، مگر شما بت هستید؟ شما کجا به یاد دارید که این سخن گفته شده باشد؟
برخی از زندانیان سیاسی ما جرمشان صرفا این است که برای رهبر جمهوریاسلامی نامهی سرگشاده نوشتهاند و از او انتقاد کردهاند. برخی از آنها که امروز در بیمارستان اوین بستری هستند نامهی سربستهی انتقادی برای آیتالله خامنهای نوشتهاند. و امروز، پیش از برگزاری همهی آن تظاهرات دارند قصاص آن نامه های انتقادی را پس میدهند، که چرا نامه نوشتید؟ چرا انتقاد کردید؟ حالا بیایید ببینید این صرفاً بهزاد نبوی نیست که برای رهبری نامه نوشته است، این صرفاً احمد زیدآبادی نیست که برای رهبری نامه نوشته است. بلکه آن جوان دانشجوست، این جوانان دانشجو هستند که در اول جوانیشان با اینکه میدانند که اگر کلمهای بگویند نه آیندهای در جمهوری اسلامی خواهند داشت و نه حتی امنیتی! اما این احساس وظیفه را میکنند که الان این انتقاد باید بر زبانشان جاری شود، و جاری میشود.
یک سرباز، یک نظامی عمری حقوق میگیرد تا اگر روزی بیگانهای به کشور حمله کرد از کشورش دفاع کند. اگر در آن زمان آن سرهنگ، آن نظامی از صحنهی جنگ فرار کند، زندگی خود را زیر سوال برده است. امروز سخن ما با بسیاری از اساتید و علما همین است. یک عمر پای سفرهی این ملت نشستهاید و نمک خوردهاید؛ امروز انتظار داریم تویی که نویسندهای، تویی که علم دین میدانی، تویی که علومانسانی میدانی ساکت ننشینی. اگر ساکت نشستی ملت ترا نخواهد بخشید، خدا ترا نخواهد بخشید، تاریخ هم ترا نخواهد بخشید. حالا فرض کنید امروز همهی اساتید فلسفه –که رشتهی من هم هست- دور هم جمع شوند و بگویند اینسینا چه گفت، سهروردی چه گفت، فارابی چه گفت؟ مهم این است که بگوییم اگر فارابی و ابنسینا و ملاصدرا و سهروردی امروز میبودند چه میگفتند؟ آن روز ملاصدرا بهخاطر اینکه زیر بار زور سلطان ظالم صفوی نرود از اصفهان ده سال خود را تبعید کرد به کهک قم. امروز چه؟ آیا شما حاضرید یک کلمه بگویید که مطابق آن آرمانشهری که فارابی تصویر کرده این شیوهی حکمرانی غلط است؟ لذا اگر استاد دانشگاهی سکوت کرد، مرجع تقلید و فقیهی سکوت کرد، این سکوت توسط ملت ایران پذیرفته نیست. این پیام پیام بسیار ساده ای است، همه می فهمند، پس فکر نکنیم که بگوییم ایشان فقیه دیناند، ایشان استاد مهندسی است، ایشان استاد پزشکی است. بسیار خوب؛ شمای پزشک که به محضر رهبری دعوت میشوید، شمای شاعر، شمای کارگردان آیا کلمهای دربارهی آنچه که بر این ملت میرود سخن گفتید یا نگفتید؟ آنها که سکوت کردند یقیناً در پیشگاه این ملت بخشیده نخواهند شد.
نکته کانونی فساد جمهوری اسلامی استبداد دینی است نه اصل دین
نکته دوم: این جنبش وارد مراحل تازهای شده است. میتوانیم بگوییم دموکراسی بهسبک ایرانی. اصلاً هم قرار نیست ما آنگونه دموکرات شویم که آمریکاییها، فرانسویها، انگلیسیها یا کسان دیگر شدهاند. ملت ایران اراده کرده است تا بهسبک ایرانی دموکراسی را به خانهی خود بیاورد. سبکِ ایرانی ِ دموکراسی –مراد من دموکراسی ایرانی یا اسلامی و امثال آن افزودن یا کاستن چیزی بر دموکراسی نیست- یک روش تازه برای برقرار کردن و بومیکردن مناسبات دموکراتیک در ایران است.
تفسیرهایی که در این دو سهماهه از جنبش سبز بهویژه توسط برخی هموطنان غالبا خارجنشین شده و میشود، بهنظر میرسد بسیار با واقعیتهای جنبش سبز تفاوت داشته است. میخواهم به بخشی از این تفاوتها اشاره کنم. از اینرو که اگر ما در تفسیر این واقعه خطا کنیم، باعث میشود زحمتهای آن عزیزانی که این دشواریها را در ایران تحمل میکنند، بهواسطهی سوءتفاهمهای ما بر باد برود. و آنوقت پس از چنددهسال ما خود را نبخشیم، نبخشیم که چرا در زمان واقعه آن را درست نفهمیدیم؛ بهگونه ی واژگونه فهمیدیم. بسیاری از این تفسیرهایی که منتشر میشود، من سخنان چندسال قبل نویسندگان آنها را خواندهام و بهیاد دارم، و این سخنان ِ امروز با سخنان چندسال پیش آنها هیچ تفاوتی نکرده است. یعنی انگار نه انگار جنبش سبزی در ایران اتفاق افتاده است. یعنی اگر جنبش سبزی اتفاق نمیافتاد این عزیزان همانگونه مینوشتند که امروز مینویسند. منظور این است که اگر مولوی میگفت هرکسی از ظنّ خود شد یار من، امروز هم می توان گفت "هر کسی از ظنّ خود شد یار سبز".
آن کسی که با گمانهای خود این جنبش را تفسیر میکند، اصلا کاری ندارد که چه در ایران اتفاق افتاده است و دارد میافتد. میگوید اینگونه باید باشد که من میبینم. افرادی آمدند پنجسال پیش، سهسال پیش نسخهای برای ایران نوشتند، این نسخه عمل نکرد. بیمار رودل کرد! بعد از این اتفاقاتی که افتاده عین همان نسخه دارند تکرار می کنند. وقتی اینشکل از نسخهنویسی را پیش میبریم انگار ما در رؤیاهای خود منجمد شدهایم. انگار نه انگار که قرار است ما واقعهی بیرون از ذهن خود را تحلیل کنیم. قرار نیست ما ذهنیت خود را بر عینیت تحمیل کنیم. این نکتهی بسیار مهمی است؛ قرار است ما ذهنیت خود را نزدیک به عینیت کنیم نه برعکس! اما چنین شده است. برخی از این تحلیلها امروز با کمک تکنولوژی بهراحتی قابلتحریف شده است. کافی است شعاری متفاوت با شعار اکثریت مردم جایی داده شود، توسط یک تلفن همراه این شعار ضبط شود، و چون مطابق میل شخص من نوعی است بهعنوان شعار اصلی این جنبش معرفی شود. درصورتی که گویندگان این شعار افراد معدودی بودهاند. اگر قرار است هرچه را من میپسندم آن را بزرگنمایی بکنم و هرچه را نمیپسندم کوچک بیانگارم حاصلش این میشود که واقعیت در کشور ما جائی ندارد. متأسفانه این مسأله توسط تفسیرهای نادرست برخی در حال وقوع است.
برای تفسیر جنبش سبز چارهای نداریم جز اینکه چند عامل کلیدی را درنظر بگیریم و اگر به این عوامل توجه نشود دستاوردها بهسادگی بهباد میروند. در نظر داشته باشیم با رژیمی مواجه هستیم که بیشتر بودجهی خود را صرف تسلیحات ضدشورشگری، امنیتی و انتظامی کرده است. و امروز میتوانیم بگوییم بسیار بیشتر از چندسال آخر رژیم پیش از انقلاب نسبت به مقابله با شورشهای شهری تواناست. تجربهی رژیم شاه را هم بهکمال پس ِ پشتِ خود دارد. میداند رژیم شاه کجا اشتباه کرد و درنتیجه سقوط کرد. و الان میخواهد آن اشتباهات را تکرار نکند. بهعلاوه از تجربهی رژیمهای سرکوبگری چون روسیه و چین هم برای مقابله با شورشهای مردمی استفاده میکند. در لوازم تکنولوژیک هم از امثال چین و روسیه سود میجوید. آنوقت در این میانه من و شما هم بخواهیم با هم دعوا کنیم که ذهنیت من صحیح است یا ذهنیت شما، حال آنکه آنچه صحنهی عمل را تعیین میکند آن جوانهایی هستند که در خیابانهای تهران زجر میکشند، نه ذهنیت من و شما که بیرون از گود نشستهایم و ذهنیتهای ایدهآلیستیمان را به زور می خواهیم به این عینیت تحمیل میکنیم. بهنظر میرسد ما در این جریان بیش از آنکه متوجه عینیتها باشیم نکاتی را از ذهنیتها و ایدئولوژیهای سابقمان وارد عرصه کردهایم.
دعوای امروز ایران، دعوای این مرحله، دعوای دین و بیدینی نیست. کسانی میخواهند میان دعوا نرخ تعیین کنند که این نظام فاسد شده است پس دینداری غلط است. و این عصارهی بسیاری از مطالبی است که در همین چندماهه منتشر شدهاند. اینکه ما بیاییم ذکر بکنیم که الاهیات اسلامی برابر با "الاهیات شکنجه" است، و اسلام حقیقی در سلولهای اوین قابلدسترسی است، و "تجربهی دینی" توسط بازپرسهای جمهوری اسلامی القا میشود. اگر بخواهیم اینگونه از تلقی را در جامعه تسری بدهیم، معنایش چه میشود؟ میشود اینکه بگوییم آهای مسلمانها! اشکال اصلی در دینداری شماست و راه رهایی در رها کردن دین است. خد و پیامبر را به کناری بنهید، رستگار میشوید! پیامبر می فرمود "قولوا لا اله الّا الله تفلحوا"، این یکی میگوید خدا را به کنار بنهید، دین را رها کنید تا رستگار شوید.
راستی آیا مسئلهی کشور ما این است که عدهای دارند میجنگند، گرفتار شدهاند، شکنجه میشوند، و راه رهاییشان رهایی از قید و بندهای دینی است؟ انگار ما فراموش کردهایم؛ آیا در ایرانِ پیش از انقلاب استبداد سکولار برقرار نبود؟ همهی اشکالات فقط از اسلام بود که بر صحنه آمد؟ آیا صدام حسین مصداق اسلام بود که اینشکل خشن استبداد را در همسایگی ایران برقرار کرد؟ آیا سکولاریسم در همهی دنیا برابر دموکراسی بوده است؟ و دینداری در طول تاریخ برابر استبداد بوده است؟ کجا ما این دو فرضیه را اثبات کردهایم؟ آیا همهی رژیمهای فاشیست رژیمهای دینی بودهاند؟ آیا استالین از ادیان ابراهیمی دفاع کرد؟ آیا هیتلر حاکمی دیندار بود؟ آیا موسولینی از این زاویه برخاست؟ حالا چه در خاورمیانه بگردیم چه در جای دیگر، این شعرها را بر چه مبنائی سروده اید؟ کجا این فرمولها را اثبات کردهایم؟
همچنانی که ما میتوانیم سکولار باشیم در عین حال دموکرات هم باشیم، میتوانیم سکولار باشیم و در عین حال دیکتاتور هم باشیم. ما میتوانیم دیندار باشیم و استبداد و دیکتاتوری بورزیم، میتوانیم مؤمن باشیم اما به دموکراسی و حقوقبشر هم احترام بگذاریم. نه تلازمی بین سکولاریسم و دموکراسی است، نه لزومی بین دینداری و استبداد است. آنها که چنین تلازم بی دلیلی را ادعا می کنند، شیپور را از سر گشادش مینوازند. الان در ایران دعوای بین دینداری و بیدینی نیست. مسئلهی اصلی ایران مسئلهی استبداد است، نشانی غلط ندهید. این مدعیان بی بصیرت بهترین طعمه را برای استبداد دینی در ایران فراهم میکنند و کردهاند. و هر زمان که به مطبوعات رژیم توجه کنید میبینید بهترین طعمه برایشان همین گونه ادعاهای گزاف است. میخواهند بگویند جنبش سبز جنبش بیدینان علیه دینداران است. نماد دینداری جمهوری اسلامی است و نماد بیدینی معترضان به جمهوری اسلامی؛ نمونهاش، سندش هم اینگونه تحلیلهاست، تحلیلهای غیرواقعی.
این چگونه نبرد بین دینداری و بیدینی است که مهمترین معترضینش مراجع تقلیدند. امروز در ایران مقتدرترین و معترضترین منتقد جمهوری اسلامی چه کسی است؟ مارکسیستها؟ لائیکها؟ یا فقیه عالیقدری مانند آیتالله العظمی منتظری؟ اگر ما میبینیم طرفین دیندارند، دعوا بهقول زنده یاد دکتر علی شریعتی جنگ "مذهب علیه مذهب" است. دو تفسیر متفاوت از دین علیه هم در حال مبارزهاند. یک تفسیر بر تخت قدرت نشسته است و به استبداد جامهی تقدس دینی پوشانده است و میگوید اسلام همین است و جز این نیست، تلقی دیگر میگوید خیر اینکه تو میگویی اسلام نیست. جمهوریاسلامی نه جمهوری است نه اسلامی؛ این سخن تاریخی امضای یک مرجع تقلید حوزهی علمیهی قم را بنام حسینعلی منتظری با خود دارد. او در آنجا اینگونه سنجیده مبارزه میکند، بنده نوعی هم اینجا بنشینم و بگویم این نبرد یک جنبش سکولار و لائیک علیه یک حکومت دینی است!
اشکال جمهوریاسلامی سوءاستفاده از دین است، اشکال جمهوریاسلامی استبداد دینی بودن آن است. این اشکالات ناشی از دینی بودنش نیست، ناشی از سرشت استبدادی آن است. این اشکالات مشابه اشکالاتی است که ما قبل از انقلاب داشتیم. سن من و بسیاری از شما اقتضا میکند، اکثر اشکالاتی که ماامروز با جمهوریاسلامی داریم با رژیم شاهنشاهی ایران هم داشتیم. همان زمان ما گفتیم آزادی در ایران نیست. عدالت در ایران نیست. به دین پشتِ پا میزند. آن روز استقلال را هم اضافه میکردیم، امروز میگوییم آزادی نیست، عدالت نیست، شما دارید بهنام دین سوء استفاده میکنید.
در مقابل تفریطهای رژیم در دام افراط نیفتیم
نکته سوم: دعوا سر این نیست که این حکومت یک حکومت دینی است و تنها راه برونرفت روی کار آمدن یک حکومت ایرانی است. هر حکومتی که در ایران برقرار شود ایرانی است، نیازی به ذکرش نیست. هر حکومتی در هرجای دنیا بهنام آن سرزمین خوانده میشود، نوع حکومت که با نام ملیت خوانده نمیشود. حواسمان جمع باشد.
برخی از شعارهایی که ما می شنویم، که افرادی نادانسته میدهند، اینها در تاریخ ایران سابقه دارد. در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، بسیاری از تودهایهای دوآتشه کاری کردند که نتیجهی آن نهضت بسیار ارزشمند ششدانگ در خدمت ارتشبد زاهدی، شعبان بیمخ و محمدرضا پهلوی قرار گرفت. برگردید ببینید چه شعارهایی آنجا میدادند. آن شعارها صرفاً برای این بود که حساسیت دینی مراجع را تحریک کنند تا با مصدق مخالفت کنند، از مصدق یک چهرهی غیردینی ارایه کنند، در نتیجه با دامن زدن به این حساسیتها در جامعه انشقاق ایجاد کنند، که کردند. میان مصدق و کاشانی افتراق ایجاد شد و محمدرضا پهلوی دوباره بر اریکهی قدرت نشست. از تاریخ عبرت بگیرید.
امروز اگر میخواهیم درست پیش برویم میباید بهگونهای شعار بدهیم، بهگونهای مسایل را تحلیل کنیم که به دامی که برخی چپرویهای کودکانه برای ما ایجاد کردهاند، نیفتیم. هر سخنی به ذهنمان رسید گفتنی نیست، اول این شعارها را باید مزمزه کنیم سپس بر زبان برانیم. چه بسا در زمان مصدق برخی از آن شعارها توسط دشمنان مصدق ساخته میشد و بر زبان برخی از جوانانی که اطلاعی از این مسایل نداشتند رانده میشد. امروز میباید ببینیم این شعار بهنفع چه کسی تمام میشود.
در ایران اکثر مردم نسبت به سرنوشت فلسطین حساسند، درعینحال بهشدت از استفادهی ابزاری از مسئلهی فلسطین بیزارند. حالا بنده بیایم بهگونهای شعار بدهم که ضداخلاق باشد. ما قرار بوده است که دربرابر هیچ مظلومی در دنیا کوتاه نیاییم، اما اولین مظلوم مظلومِ خانگی است. اولین مظلوم خود ملت ایران است. بسیار خوب، اگر میخواهیم بگوییم آقای رئیسجمهور تقلبی! شما قبل از اینکه رئیسجمهور فلسطین اشغالی یا لبنان باشید، رئیسجمهورِ اسلامی ایران هستید، لطفاً بهجای دهبار اسم فلسطین و لبنان را بردن یکبار هم اسم ایران را بیاورید، این حرف حسابیست. اما اگر بگوییم هیچ لازم نیست دربارهی لبنان بگویی، هیچچیز لازم نیست دربارهی غزه بگویی، فقط ایران، خوب میتوان همین سخن را بهگونهای بیان کرد که حساسیتبرانگیز نباشد، میتوان گفت «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران». اما چرا بگوییم چیزی را که نفی اخلاق اسلامی، نفی عرق ملیمان باشد؟ اجازه بدهید بگویم برخی تندرویهای کودکانه در کشور ما در حال اتفاق افتادن است.
برخی شعارهای افراطی در حال شکل گرفتن است، در برابر برخی اقدامات تفریطی. مولا علی (ع) در نهجالبلاغه یک جملهی بسیار بسیار مهم دارد؛ میگوید: «لا ترى الجاهل إلا مُفرِطاً أو مُفَرِّطاً». جاهل، فرد نادان یا افراط میکند یا تفریط. یا زیادهروی میکند یا کم میگذارد. الان مشکلی که ما داریم این است که حکومت ما افراط میکند از زاویهای. اگر قرار باشد ما هم به همان شیوهی حکومت عمل کنیم، یعنی همان بکنیم که او میخواهد، ما هم افراطیگری کنیم، با او چه فرقی داریم؟ حکومت ما از مسئلهی فلسطین سوء استفاده افراطی میکند، قرار نیست ما هم سوء استفاده تفریطی کنیم از این مسئله در جهت مقابل. ما خیلی راحت میگوییم بله مسئلهی فلسطین برای من ایرانی هم مهم است، اما اولویت با مسایل ایران است. این میشود شکل معقول و بینالمللی ماجرا. اگر من در هر مجمع بینالمللی قرار بگیرم از حقوق مردم مظلوم فلسطین دفاع خواهم کرد اما در وهلهی اول حق با مردم مظلوم ایران است، چراکه من ایرانی هستم. در مرتبهی ثانوی به مسئلهی دیگر مظلومان جهان هم فکر میکنم. اما اگر قرار شد در میان این مظلومیتها من مسئلهی فلسطین را صرفاً ابزاری قرار دهم برای فراموش کردن مسایل داخلی ایران، این سخن پذیرفته نیست.
پس نکتهی سوم از افراط و تفریط بپرهیزیم. رژیم ایران افراطی با مسایل برخورد میکند. در اغلب مبارزههای سیاسی، مبارزان سیاسی تحثتأثیر رژیم قرار میگیرند و آنها هم در مقابل افراط به تفریط میافتند. خیلی دشوار است که انسان انصاف و عدالت و اعتدال را در اینگونه مسایل رعایت کند.
ملاحظه مقدورات و مرحله بندی مطالبات
نکتهی چهارم، غیر از افراط و تفریط ما میباید نکات دیگری را هم مد نظر داشته باشیم و آن مقدورات جنبش سبز و ملت ایران است. قرار نیست که ما هر چیز درستی را بلافاصله بر زبان بیاوریم و یکباره بخواهیم. در هر مطالبهی اجتماعی میباید درنظر بگیریم که مردم چه ظرفیتی دارند، کشور چه محدودیتهایی دارد. آیا این مطالبه در این شرایط ابراز کردنش صحیح است یا نه؟ هر مطالبهای در هر زمانی صحیح نیست. نمیتوان در خلاء زیست و گفت که این مطالبه مطلقاً درست هست یا نیست. ابراز برخی مطالبات در برخی شرایط صحیح نیست. مثل دارو میماند، هر دارویی بهدرد هر بدنی نمیخورد. پزشک حاذق میطلبد که بگوید دوز این دارو برای بدن این بیمار مناسب هست یا نیست. همان دارو در یک بیمار اثر میکند و در دیگری باعث تشدید بیماری میشود. مسایل اجتماعی هم دقیقاً همینگونهاند. برخی از این شعارها و مطالبات گرچه که فینفسه درستند اما پیش از موعد بیان کردنشان، تلف کردنشان است، ازدستدادنشان است. کمی صبوری باید بکنیم. اینجا جامعهشناسی لازم است، کار میدانی لازم است. بدانیم که ظرفیت دانشجویان ما چقدر است، ظرفیت زنان ما، کارمندان ما، کارگران ما چقدر است. در جامعهای که تورم واقعی بیش از ۳۰٪ است، تو هر تصمیمی که میخواهی بگیری باید تضمین کنی آیا این مردم میتوانند معاش خود را تأمین کنند یا نه، وگرنه نشستن و دستورالعملهای بیپشتوانه صادر کردن که کاری ندارد. یک شبه میشود صد دستورالعمل صادر کرد که هیچکدامش هم به هیچ دردی نخورد. بنابراین نکتهی چهارم، توجه به مقدورات داخلی است. این مقدورات را بیش از همه کسانی لمس میکنند که داخل کشورند و با شرایط ایران آشنا هستند. خلاصه پایمان را به اندازه گلیممان بلند کنیم.
نکتهی پنجم؛ بعد از پرهیز از افراط و تفریط و توجه به مقدورات، مسئلهی مرحلهبندی مطالبات است. اگر میخواهیم این بیمار بهبود پیدا کند، این بهبودی زمان میطلبد، سیر مرحلهبهمرحله میطلبد. در یک مرحله ممکن است این قرص و شربت مفید باشد، در مرحلهی دیگری آبدرمانی بطلبد، در مرحلهی دیگری فیزیوتراپی بخواهد؛ هر مرحلهای شرایط ویژهی خود را دارد. حالا اگر من آمدم و همهی حرفهای آخر را همان اول ذکر کردم، این شیوه بیمار بیچاره را میکشد! بسیاری از چیزهایی که ما مطالبه میکنیم اگر در جای خود مطرح نشوند، بهجای اینکه اثرمثبتی بگذارند، ضداثر خواهند بود. دوستان جوان میباید توجه کنند تغییرات فرهنگی و اجتماعی یکشبه اتفاق نمیافتد. کار کارستانی در ایران شروع شده، اما این کارِ کارستان میباید دقیقاً مرحلهبندی شود.
جنبش سبز الان در حدود چهارماهگی خود است. یک بچهی چهارماهه چه اقتضاهایی دارد؟ ما برای چهارماههی دومش چه برنامهای داریم؟ در برخی از نسخههایی که پیچیده میشود اصلاً به این توجه نمیکنند که هنوز در مرحلهی اول هستیم. در مرحلهی اول چه باید بکنیم؟ بله بنده هم موافق هستم، بخش رهبری قانون اساسی جمهوری اسلامی - بخش ولایت فقیه - یک بحث کاملاً ضددموکراتیک، منافی حقوق بشر و برخلاف ارزشهای عادلانهی اسلامی است. اما اگر قرار باشد من این مسئله را در مرحلهی اول مطرح کنم، اولین سوأل این خواهد بود: چه کسی زنگوله را به گردن گربه میبندد؟ وقتی در خود این قانون نوشته شده است که تغییر قانون اساسی بهشکل قانونی تنها با تصویب مقام رهبری ممکن است. باید سهچهارم مجلس شورای اسلامیای رأی بدهند که همهی آنها توسط شورای نگهبان منصوب رهبری مهرهچینی شدهاند، یعنی بنبست!
در عین حال میبینیم که فصل سوم همین قانون اساسی هم کاملاً زمین مانده است. گفته شده تفتیش عقاید ممنوع است، اما دارد انجام میگیرد، تظاهرات بهشکل مسالمتآمیز مجاز است، اما ممنوع شده است. محاکمات سیاسی باید علنی و با حضور هیأتمنصفه باشد، برخلافش عمل میشود. همهی زندانیان باید از حق داشتن وکیل اختیاری برخوردار باشند، حال آنکه برخوردار نیستند، آیین دادرسی باید رعایت شود، که نمیشود. اقرار تحت فشار باطل است، خلافش عمل میشود. حالا اگر در این مرحله کسی بگوید من میخواهم اصول معطّلماندهی قانون اساسی را اجرا کنم، داد و هوار برمیدارند که تو میخواهی به اصل ولایت فقیه عمل کنی؟! این اصل ضد دموکراسی است، ضد حقوق بشر است. اینچنین رفتارهایی میشوند بخشی از همان صبور نبودن، مقدرات را درنظر نگرفتن، و میوه را قبل از رسیدن چیدن.
مرحلهی اول جنبش سبز پیاده کردن و اجرای اصول معطّلماندهی قانون اساسی است. هرگز گفته نشده که این قانون باید طابق النعلبالنعل اجرا شود، میگوییم در این مرحله ما به آن اصولی که معطل مانده و حاکمان به آن عمل نمیکنند، اصرار بورزیم. تفاوت ببینید کجاست تا به کجا؟ منظور گویندهی سخن این نیست که قانون اساسی برابر است با اصل ولایتفقیه، و هروقت از قانون اساسی حرف میزنیم یعنی ولایت فقیه، بلکه میخواهد بگوید قانون اساسی فصل سوم آن هم هست، بیایید به فصل سوم عمل کنید. اگر ما همین فصل سوم را بگیریم، همین اصل ۲۷ قانون اساسی را بگیریم، میشود تظاهرات مسالمتآمیز. در اینصورت ما میتوانیم قدرت مردم را به رخ حکومت بکشیم. وقتی حکومت فهمید که از طرف اکثریت مردم ایران حمایت نمیشود، بهگونهی دیگری برخورد خواهد کرد.
شعار اصول جاماندهی قانون اساسی شعاری منطبق بر مقدورات فعلی ملت ایران است. بنده خودم شاید از اولین کسانی بودم که در ایران بر ولایت فقیه نقد فنی و دینی نوشته ام. اما در شرایط فعلی معتقدم که این نکته، یعنی اصول معطلماندهی قانون اساسی یک شعار منطبق بر مقدورات است. این به معنای آن نیست که چیز دیگری نخواهیم، آن چیزهای دیگر در مرحلههای بعد مطرح خواهند شد. قرار نیست ما همهی مطالباتمان را در همان مرحلهی اول ارایه کنیم. ذکر کردم اگر همهی مطالبات یکجا مطرح شوند این بیمار از دست خواهد رفت. باید مانند یک مهندس حاذق برنامهریزی کرد و مرحلهبهمرحله پیش رفت. لذا برخی از تندرویها، وقتنشناسیها و مقدورات ملت را نشناختن یقیناً به ضرر جنبش تمام خواهد شد.
ضرورت برنامه ریزی و تحلیل انتقادی کارنامه سیاسی خودمان:
نکتهی ششم ضرورت برنامهریزی است. بعد از مرحلهبندی کردن ما باید برنامهای متناسب با این مقدورات داشته باشیم. برنامهای عملی. اگر من و تو برنامهای نداریم اجازه بدهیم کسانی که در این شرایط دستی بالا زدهاند و بالاخره با رأی میلیونها نفر از مردم ایران هم پشتیبانی شدهاند، برنامهی خودشان را پیش ببرند. برخی نه خودشان برنامهای دارند نه اجازه میدهند برنامهی دیگران اجرا شود. اگر برنامهی شما قابل اجرا بود، باید در این سیسال اجرا میشد. برخی هموطنان علیرغم ادعاهای فراوان توانایی بسیج کردن پنجاهنفر را در هم در خیابانهای تهران نداشته اند. حالا کسی پیدا شده که توانسته سهمیلیون نفر را در خیابانهای تهران بسیج کند، مردانگی اقتضا میکند که حمایتش کنیم تا بتواند کار را به پیش ببرد. نه اینکه بیاییم بگوییم نه، حرف تو غلط است، ذهنیت من درست است. این ذهنیت تو کجا امتحان خود را پس داده است؟
اگر قرار است بگوییم آیندهی جمهوری اسلامی چه باشد؛ جمهوری دموکراتیک باشد، جمهوری لائیک باشد، جمهوری لائیک از نوع آتاتورکی باشد، هرچه میخواهد باشد این را باید مردم ایران تعیین کنند، نه من و نه تو و نه هیچکس دیگر. رفراندوم آن را تعیین خواهد کرد. الان موقع همچو دعواهایی نیست. الان هنوز نتوانستهای در خیابانهای تهران آزادانه پیش بروی، حالا بیاییم دعوا بکنیم که انتهای کار چه خواهد بود؟! بسیار خوب. هروقت که انشاالله جنبش به پیروزی رسید، رفراندوم برگزار میشود، چندین گزینه هم خواهد بود. همهی گزینههایی که الان مطرح میشود ذکر خواهد شد و به رأی عمومی گذاشته خواهد شد. همه هم تبلیغات خود را خواهند کرد. و آنوقت معلوم خواهد شد که جمهوریاسلامی منهای ولایتفقیه، جمهوری منهای اسلامی یا هر شکل دیگری کدامیک مورد نظر مردم ایران خواهد بود. همهی اینها قابل احترام است اما جای طرحشان الان نیست. جای طرح این سخنان مرحلهی دوم و سوم است نه مرحلهی اول که هنوز نه به دار است نه به دور! هنوز کاری انجام نشده که داریم سر میراث دعوا میکنیم.
این دعواها در زمان مصدق هم اتفاق افتاد. این شعارهای تندروانه در ابتدای اصلاحات هم داده شد. آن شعارهای رادیکال حاصلش صرفاً ترسانیدن جناح سنتگرای جامعه بود. اگر برگردیم تحلیلهای دیروز دوستان را بررسی کنیم، می توانیم ببینیم آیا آن تحلیلها صحیح بود یا نه. متأسفانه بسیاری از این تحلیلهای افراطی را دوستانی مطرح میکنند که خودشان در انتخابات 88 رأی ندادهاند. تویی که رأی ندادهای و فکر میکردی با رأی ندادن پیشرفتی در حرکت حاصل میشود الان حق مطالبهی رأیت را نداری. رأیی ندادهای که بخواهی آن را مطالبه کنی. آنها که رأی دادند باید مسئله را دنبال کنند. تویی که در زمان اصلاحات آمدی و تضاد اصلی را تضاد با هاشمیرفسنجانی فرض کردی، تحلیلت غلط از آب درآمد. امروز باید برگردیم و ببینیم این تحلیلهایی که صورت گرفته چهمقدار از واقعیت پشت سرشان بوده است.
بسیاری از تحلیلگران اعم از روحانی، غیرروحانی، روشنفکرلائیک، روشنفکر دینی، احزاب، انجمنها .. در صحنهی ایران متأسفانه خطا کردهاند. ما پروندهی درخشانی نداریم. بهقول برخی از عوام کُلُّنا ملّاقلی! یعنی همهمان اشتباه کردهایم. اما جرأت این را داشته باشیم که بگوییم هر کدام از ما در چه مقطعی اشتباه کردهایم. به سهم خودم در مصاحبه اخیرم به برخی خطاهای فاحش سه دهه گذشته اشاره کردم. ما امروز شخص مصون از خطا نداریم که بگوییم ایشان در طول حیات سیاسیاش هیچ اشتباهی نکرده، حالا پشت سر او قرار بگیریم. دست روی هرکه بگذاری در مقطعی خطای در تحلیل داشته. کسی کمی کمتر، کسی کمی بیشتر. اما همهمان جایزالخطا بودهایم، بالاتر واجبالخطا بودهایم. یعنی همهمان اشتباه کردهایم. قرار نیست خطای کسی را به رخش بکشیم اما میخواهیم بگوییم عزیزم، تو همان کسی هستی که اکثر تحلیلهایت غلط از آب در آمد! حالا بیشتر دقت کن، توجه داشته باش آن خطاها ممکن است امروز نیز اتفاق بیفتد.
حاصل عرض من این است که در شعارها افراط و تفریط نداشته باشیم. مطالبات را مناسب با مقدورات بیان کنیم. مرحلهبندی کنیم، برنامهریزی کنیم و به عقل جمعی و به تجربه کار جمعی بهای بیشتری بدهیم .
سیاست خارجی جنبش سبز:
اما نکتهی هفتم و آخر عرایضم درباره سیاست خارجی جنبش سبز است. بهنظر میرسد رهبران جنبش سبز در ایران باید از آن بیشتر سخن بگویند. حالا اگر بههرشکلی در این زمینه محدودیتی دارند، می باید کمک کنیم و این نقیصه را جبران کنیم. من هم در این زمینه حرف خودم را میزنم، ادعا هم نمیکنم که از سوی کسی حرف میزنم. من سخنگوی هیچکس جز خودم نیستم. این عرایض هم میباید جایی بیان شود. جنبش سبز در حوزهی سیاست خارجی چگونه میاندیشد؟ رهبران جنبش سبز دربارهی مسایل داخل کشور بسیار سخن گفتهاند. خدا اجرشان بدهد. بیانیههای متعدد منتشر کردهاند علیرغم همهی مشکلاتی که در ایران هست، و این کار بسیار ارزندهای است. اما حوزهی سیاست خارجی به هردلیل حساسیت اول این دوستان نبوده و دربارهی آن کمتر سخن گفته شده است.
دربارهی بکارگیری انرژی هستهای در حوزهی نظامی چگونه میاندیشید؟ در مورد مذاکره با آمریکا چه میخواهند بکنند؟ درمورد مسئلهی فلسطین نظرشان چیست؟ در سیاست خارجی چه روشی را پیش خواهید گرفت؟ اعتمادسازی بینالمللی را چگونه میخواهید پیش ببرید؟
نظرتان بهشکل صریح درمورد تحریم اقتصادی و حملهی نظامی به ایران چیست؟ امروز بالاخره دنیا از ما میپرسد و انتظار دارد جواب بشنود.
جنبش سبز - آنگونه که من میفهمم و آن را به هیچکسی هم نسبت نمیدهم - از هیچگونه فشار و حملهای که برای ملت ایران مشکلی ایجاد کند دفاع نمیکند. می خواهد به نفع جنبش تمام بشود یا نشود. این جنبش قرار است در خدمت ملت ایران باشد. حال اگر دولت ایران بهخاطر تحریم برایش محدودیتهایی ایجاد شد، چندین برابرْ دشواریهایی برای ملت ایجاد خواهد شد. برای پدر و مادر و خواهر و برادر من و تو ایجاد میشود. ما قرار است ایرانی آبادتر برای آنها بسازیم نه ایرانی با محدودیتهای بیشتر. لذا با صراحت اعلام میکنم در حد اطلاع من هیچکدام از رهبران جنبش سبز از حملهی نظامی نهتنها دفاع نمیکنند بلکه بهشدت با آن مخالفند. علاوه بر آن هیچکدام از رهبران جنبش سبز از تحریم اقتصادی ایران هم حمایت نمیکنند. چرا؟ بهخاطر اینکه دود این مسئله بیشتر از اینکه به چشم حکومت ایران برود به چشم ملت ایران میرود. لذا به عنوان یک سبز ایرانی با صراحت می گویم نه تحریم اقتصادی نه حملهی نظامی.
اما اگر قرار است رژیم امریکا با رژیم ایران وارد مذاکره شود، هرچند ما رئیسجمهور فعلی را رئیسجمهور قانونی ایران نمیشناسیم، اما از خودمان بپرسیم مگر در خاورمیانه دیگران بهتر از این هستند؟ همهشان لنگهی همند. اگر این تقلبی بر سر کار آمده است آیا حسنی مبارک قانونی بر سر کار است؟ و قس علیه باب فعلل و تفعلل! (بر همین منوال دیگران را هم قیاس کن) هرجا بروید آسمان همین رنگ است. ایران با همهی مشکلاتش هنوز دموکراتترین کشور خاورمیانه است. حداقل مجلسی دارد، عربستان سعودی همین مجلس شورای ظاهری را هم ندارد (مجلس مشورتی دارد)، عمان اصلاً مجلس ندارد. در میان پنجاهوشش کشوری که اکثریتشان مسلمان هستند نرخ دموکراسی در پایینترین سطح قرار دارد. اگر همهی آنها از همین سیاق هستند، داشتن انتظار اینکه با یک رئیس جمهور قانونی سخن گفته شود شاید انتظار دور از واقعی است.
اگر برای غیرایرانیان، برای امریکاییها، برای طرفداران اسرائیل مسئلهی انرژی هستهای ایران مسئلهی اصلی است، برای ایرانیان این مسئله در پایینترین اولویت قرار دارد. برای ایرانیان مسئلهی حقوقبشر و دموکراسی مسئلهی اصلی است. لذا هر مذاکرهای که قرار است با نمایندهی ایران صورت گیرد اگر صرفاً بر مسئلهی انرژی هستهای متمرکز شود، این مطلب بهنفع ملت ایران نخواهد بود. ایرانیان انتظار دارند نسبت به دموکراسی و حقوقبشر در ایران همگان همان حساسیتی را داشته باشند که آنها نسبت به این مسایل دارند. بسیار نغمهها شنیده میشود که این مسئله (حقوق بشر و دموکراسی) مسئلهی داخلی است. بسیار خوب، اگر این مسئله مسئلهی داخلی است پس بر سر آن مانور داده نشود.
من هیچوقت به دیگران – خارجی ها - امید نبسته ام. معتقدم دیگران صرفاً به منافع ملی خودشان میاندیشند. آمریکاییها آنچه برایشان مهم است منافع ملت امریکاست. هرگز از آنان انتظار نمیرود منافع ملت ایران را در نظر داشته باشند. اگر نفت بشکهای چند سنت ارزانتر به آنها فروخته شود، تضمینی به آنها داده شود که انرژی هستهای ایران تا چند ده سال آینده علیه اسرائیل به کار گرفته نخواهد شد، میتوانند تا اطلاع ثانوی نسبت به حقوقبشر و دموکراسی در ایران اغماض کنند و آن را ندیده بگیرند. میگویید نه؟ منتظر روزهای آینده باشید. این جنبش سبز صرفاً به ارادهی ایرانیان میاندیشد. هیچ چشم امیدی نه به امریکایی نه به اروپایی، و نه به هیچ دولت دیگری ندارد.
در تاریخ ایران هم ما هیچگاه از خارجیها خیری ندیدهایم که فکر کنیم آنها دلشان بیش از ما برای کشورمان میسوزد. هرچه کرده اید خودتان کرده اید، دیگران فقط مسئلهشان ایجاد امنیت برای اسرائیل است. اسرائیل انرژی هستهای در خدمت تسلیحات نظامی دارد، ایران نباید داشته باشد. این حرفِ آنهاست. می خواهند تضمینی ایجاد شود که همچو چیزی علیه آنها بهکار گرفته نشود. درمورد دموکراسی و حقوق بشر، اگر حرف حسابی بود دستِکم اعلامیهای علیه امثال عربستان سعودی و مصر صادر میشد. اینهمه اعلامیه توسط سازمان ملل، امریکا و دیگران برای ایران صادر شده، آیا یکدهم این میزان برای عربستان صادر شده است؟ آیا کلمهای شنیدهاید که از حقوق زنان در عربستان که حتی حق رانندگی هم ندارند، سخن بگویند؟ یک سیاست یک بام و دو هوا (double standard) کامل در جهان برقرار است. حقوق بشر ابزاری است که علیه منتقدان سیاست خارجی امریکا در زمان لازم بهکار گرفته میشود.
ما سبزهای ایرانی هیچ انتظاری از هیچ دولت خارجی نداریم. تنها چیزی که میخواهیم این است که بدانند دموکراسی و حقوقبشر مطالبهی اصلی و اولین در کشور ماست. هر حاکم ایرانی که بیاید و فارغ از این مسئله بر سر انرژی هستهای امتیاز بدهد، به منافع ملی ایران خیانت کرده است. بیانیهی شمارهی چهارده مهندس موسوی هم همین تذکر را به دولت محمود احمدینژاد داده است. حاصل اینهمه هارتو پورت این بود که غنیسازی را به کشور دیگری بسپارید و آنها اگر عنایت بفرمایند آن را به تو بدهند! خوب اینکه اینهمه هارتوپورت نداشت! اینکه فتحالمبین نبود. بدون اینهمه حساسیت بینالمللی هم میتوانستی به این نتیجه برسی.
من هیچ آیندهی امیدبخشی در مذاکرات ایران و غرب اعم از امریکا و اروپا، نمیبینم. این دولت ایران چون فاقد پشتوانهی ملی است برای بقا چارهای جز امتیاز دادن در صحنهی خارجی نخواهد داشت. و امروز جنبش سبز در مقابل امتیازی که از کیسهی ملت داده میشود، باید حساسیت نشان دهد. بایستد و بگوید منافع ملی ما توسط دولت احمدینژاد رعایت نمیشود. بنابراین عرض بنده در حوزهی سیاست خارجی این است، ما بهدنبال حساسیتزدایی در صحنهی بینالمللی هستیم. از هیچ تحریم اقتصادی و حملهی نظامی به کشورمان دفاع نمیکنیم. و ضمناً معتقدیم هر تصمیمی که میخواهد درمورد ایران گرفته شود، همگان (چه طرف ایرانی، چه طرف خارجی) باید بدانند که مطالبهی اول ملت ایران دموکراسی و حقوقبشر است. اگر برای دیگران – هر دو طرف - مسایل دیگری مهم است، دستِکم به این مطالبهی اول ملت ایران هم توجه داشته باشند.
سخن من به درازا کشید. بیشک مطالب گفتنی دیگری هم هست. رئوس مطالبی را که لازم میدانستم خدمت شما عزیزان ارایه کردم. بقیهی وقت را به پرسش و پاسخ خواهیم پرداخت. از حوصله شما تشکر می کنم. والسلام