۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

در سوگ قتل عام آزادی بیان در بالاترین

و چه زود رنگ میبازد گنجشکک رنگی که جای قناری به ما غالب کرده بودند. قناری بد آهنگی که جز تهمت و فحش و ناسزا و تمسخر لب بار نمی کرد و ما را در حسرت آوازی دلنشین چشم به راه گذاشته بود.
حال که بر قفس طلایی قناری پرده افکندند ناله های کر کننده اش طاقت ما را به مبارزه می طلبد گویی که گوش کردن به نعره های نا زیبایش وظیفه ذاتی ماست انگار کون و مکان در تسخیر اوست و خورشید به دور او میگردد .
در روزگاری که چرخ سرکوب دیکتاتور روح و جان مبارزان را می فرساید در زمانیکه مبارزان راستین راه آزادی در سوگ مادران و عزیزان خود هستند باید شاهد ناله های گوشخراش جمعی باشیم که آزادی بیان را مسخره بازیهای بچه گانه و فحاشی خود کرده اند.
کسانی که تا چندی پیش هر توهین و خزعبلی را جای نقد منصفانه به خورد ملت می دادند و با هوچیگری و تمسخر هموطنان ایرانی را ...س مغز و بیمار و گوسفند خطاب می کردند و ادعای روشنفکری می کردند و به این سبب هر گونه نقد منصفانه دینی را آلوده کینه توزی های ابلهانه خویش می ساختند اکنون در سوگ قتل عام آزادی بیانشان هستند.
آزادی بیانی که ظاهرا نه برای روشنگری و مبارزه با طاغوت که در راه ستیز با مردم دیندار خرج میشود نه دغدغه میهن دارند و نه سوگوار مبارزان دینداری که عزیزان خود را درراه مبارزه با دیکتاتور از دست داده اند که از دیدگاه ایشان همه فاشیست و کودن و گوسفندند و فقط خویش انسان که اگر خوب به خویشتن و اعمالشان نگاه کنند خواهند فهمید که تنها انسان نماهایی کینه ورز بوده اند که تنها هنرشان لجن مال کردن تمام ارکان دموکراسی است.
پ.ن: آزادی بیان فقط آزادی خالص برای بیان هرگونه توهینی نیست و آزادی مسئولیت هم می آورد و هیچگاه انسان وارسته از دموکراسی و آزادی بیان خود برای خصومت های شخصی و لجن مال کردن دیگران استفاده نمی کند.
امیدوارم دوستان عزیزی که همچنان مانند قبل راه درست نقد دین را می رفتند با توانی بیشتر به این کار بپردازند تا دست این سو استفاده کنندگان از مقوله نقد دین و آزادی بیان بسته شود.

۷ نظر:

ناشناس گفت...

نویسنده محترم
۱- اولا آزادی قید و شرطی ندارد، چیزی هم به اسم آزادی دیندار، آزادی بیدین نداریم. آزادی متعلق به همه است.
۲- نقدهایی را که شما "توهین های ابلهانه" بحساب می آورید توسط کسانی زده شده که دین شما و ائمه اطهارتان، برایشان مظاهر توهین به پیشانی تابناک بشریت هستند، معذلک همانطور که آنها حق ندارند جلوی تبلیغات شما را که از دید آنها "توهین به انسانیت انسان " است بگیرند، شما هم حق جلوگیری از نقدهای آنان را، ولو آنکه آنها را توهین های ابلهانه بدانید، ندارید.
۳- ۱۴ قرن است که مردم اسیر جانوران مسلمانی هستند که شادی و نشاط را بر آنها حرام کرده اند. من نمیدانم که فی المثل در عاشورای حسینی چرا شما از من غیر باورمند انتظار دارید که موسیقی گوش ندهم؟ چرا من حق ندارم که بخاطر شما برنامه شاد ببینم؟ چرا در ماه رمضان، من غیر باورمند باید بخاطر شماها گرسنه بمانم؟من بشمها اجبار نکردم که گرسنه بمانید، انتظار دارم که حق منهم برای انتخاب آزادانه برسمیت شناخته شود.
۴- میشود چند تا از این دینداران مسلمانی را که "برای آزادی" مبارزه میکنند نام ببرید؟ دینداری با آزادی خواهی جور در نمی اید. دین "تکلیف محور" است اما آزادی "حق محور" است.

۵- اگر منظورتان از "آزادی خواهان مسلمان" خط امامی های زندانی هستند که اولا بنا به شهادت اعمال و افکارشان اینها آزادی خواه نیستند ثانیا صرف زندانی بودن کسی را آزادی خواه نمیکند . کسی که زندانی و تحت شکنجه است "قربانی " است و صد البته باید به حقوقش به عنوان زندانی پایفشاری کرد. از ان گذشته حتی اینها هم باید آزاد باشند و لذا برای آزادی شان باید تلاش کرد اما فرق است بین "قربانی" و "آزادی خواه". در طول تاریخ بسیار قربانیان بوده اند که به علت عدم اعتقاد به آزادی، پس از گرفتن قدرت روی شکنجه گرانشان را سفید کرده اند. خط امامی ها که خوشبختانه امتحان خویش را پس داده اند.

۶- چرا میگویم که مومن مذهبی نمیتواند آزادی خواه باشد. زیرا که اگر بفرض مبارزه ای کرده باشد، بابت مبارزه ای که کرده و زندانی که رفته، توقع حق و حقوق "ویژه" دارد. انتظار دارد که بابت مبارزه ای که کرده مردم از حق انتقاد از "ائمه اطهارش" محروم باشند. در واقع برای آزادی نبوده که مبارزه کرده، که اگر چنین بود خود حق مردم را زیر پا نمیگذاشت، برای کسب امتیاز ویژه است که به زندان رفته و با مغلطه و سفسطه خود را "آزادی خواه " میداند.

۷- از آنجا که دین اصلی ترین سنگری است که نیروهای ضد آزادی در پشت ان مخفی شده و بر علیه مردم دسیسه چینی میکنند، افشای دین به مثابه اصلی ترین مانع آزادی انسان ایرانی، به شهادت تاریخ ۱۵۰ ساله اخیر، از اهمیت اساسی برخوردار است. باید توهم توده ها را از دین زدود و چهره واقعی آنرا به همه نمایاند.

۸- آزادی بیان، اگر مبارزه برای آزادی بیان باشد، محدوده ای ندارد. گر چه تهدید جان و مال افراد انسانی بشدت محکوم است و غیر مذهبی ها از همین زاویه فتاوی قتل و کشتار را محکوم میدانند، اما عقاید قابل نقد، تمسخر و لجن مالی هستند. کوبیدن فرد مذهبی یک چیز است (که بشدت محکوم است) و کوبیدن عقایدش چیز دیگری (که هیچ اشکالی هم ندارد).

ناشناس گفت...

کثافت مگه نمیبینی هنوز هر کس هر چی دلش میخواد میگه؟حتما باید بزارن شما آشغالهای نژادپرست هر گوهی دلتون میخواد بخورین؟و کسی جوابتون رو نده؟

ناشناس گفت...

در اینکه برخی افراط میکنند حرفی نیست. علت آنهم عصبانیتشان است. وقتی عده‌ای (مذهبیون) سالها و نه بلکه قرنها بر گرده کسی سوار شوند، بدیهی است که طرف مقابل عصبانی میشود و ممکن است افراطی عمل کند. ولی درست میگویید که دشنام درست نیست و فقز باید نقد کرد ولی مشکل اینجاست که مرز آن خیلی مبهم است.

گفتید: «آزادی بیان فقط آزادی خالص برای بیان هرگونه توهینی نیست»

پس از این به بعد به صدام، هیتلر هم نمیتوان جنایتکار گفت چون آنها هم هوادارانی داشته و دارند. منافق و خاین نامیدن رجوی مگر بزرگترین توهین به هواداران وی نیست؟ اگر ما دست از اهانت به مخالفان خود بر نداریم، نباید فریادمان در مورد مثلا جنایتکار نامیدن محمد نیز بالا رود. آیا در این آزادی مسيولانه ای که میگویید کشیدن کاریکاتور محمد ممنوع ولی در مقابل کشیدن کاریکاتور احمدی نژاد آزاد است؟! اگر پاسخ شما آری است، باید بگویم که که این اصولی نیست و با آنچه که در این نوشته در صدد اثبات آن هستید، نمیخواند.

در ضمن خود قرآن و تاریخ اسلام پر از توهین به دیگران است:
http://sonbolali.wordpress.com/2008/12/18/482/

به نظر در وهله اول مذهبیون و بعد در وهله بعدی بی دینان باید موضوع را برای خود روشن کنند.


با این حال با شما موافقم که باید مدارا کرد و دشنام نداد و افراط ننمود ولی گاهی پرهیزی از چیزی که نام توهین میگیرد نیست. اگر مذهبی را آزاد بگذارید هر اظهار نظر مخالفی را توهین تلقی میکند، مثلا نوشته ای را که منجر به نتیجه ای میشود که محمد را جنایتکار میداند، توهین تلقی میکند! یا تاریخ همراهی علی با عمر در حمله به ایران و سرکوب ایرانیان را توهین تلقی میکند! خود مسلمانان میگویند قرآن تفسیر بردار است. خوب اگر کسی بخواهد تفسیر خود را بکند و آن تفسیر با تفسیر دلخواه مسلمانان یکی نباشد، آنها آنرا توهین به مقدساتشان میدانند. مرز توهین و غیر توهین در خیلی از اوقات مشخص نیست. من میدانم که مثلا دشنامی مثل «پدر سوخته» توهین است. ولی آیا اگر من برای خودم ثابت کنم که صدام جنایتکار بوده، آیا این توهین است؟ اگر ثابت کنم محمد جنایتکار بوده چه؟ اگر کاریکاتور صدام یا گاندی را بکشم توهین است؟ اگر کاریکاتور محمد را بکشم چه؟!

چیزی که میگویید نه عملی است نه درست. در عین حال قبول دارم که بخاطر جو نباید افراط نمود و اصولا دشنام نباید داد (مثلا پدر سوخته دشنام است)

ناشناس گفت...

در اینکه برخی افراط میکنند حرفی نیست. علت آنهم عصبانیتشان است. وقتی عده‌ای (مذهبیون) سالها و نه بلکه قرنها بر گرده کسی سوار شوند، بدیهی است که طرف مقابل عصبانی میشود و ممکن است افراطی عمل کند. ولی درست میگویید که دشنام درست نیست و فقز باید نقد کرد ولی مشکل اینجاست که مرز آن خیلی مبهم است.

گفتید: «آزادی بیان فقط آزادی خالص برای بیان هرگونه توهینی نیست»

پس از این به بعد به صدام، هیتلر هم نمیتوان جنایتکار گفت چون آنها هم هوادارانی داشته و دارند. منافق و خاین نامیدن رجوی مگر بزرگترین توهین به هواداران وی نیست؟ اگر ما دست از اهانت به مخالفان خود بر نداریم، نباید فریادمان در مورد مثلا جنایتکار نامیدن محمد نیز بالا رود. آیا در این آزادی مسيولانه ای که میگویید کشیدن کاریکاتور محمد ممنوع ولی در مقابل کشیدن کاریکاتور احمدی نژاد آزاد است؟! اگر پاسخ شما آری است، باید بگویم که که این اصولی نیست و با آنچه که در این نوشته در صدد اثبات آن هستید، نمیخواند.

در ضمن خود قرآن و تاریخ اسلام پر از توهین به دیگران است:
http://sonbolali.wordpress.com/2008/12/18/482/

ناشناس گفت...

ادامه..

به نظر در وهله اول مذهبیون و بعد در وهله بعدی بی دینان باید موضوع را برای خود روشن کنند.

با این حال با شما موافقم که باید مدارا کرد و دشنام نداد و افراط ننمود ولی گاهی پرهیزی از چیزی که نام توهین میگیرد نیست. اگر مذهبی را آزاد بگذارید هر اظهار نظر مخالفی را توهین تلقی میکند، مثلا نوشته ای را که منجر به نتیجه ای میشود که محمد را جنایتکار میداند، توهین تلقی میکند! یا تاریخ همراهی علی با عمر در حمله به ایران و سرکوب ایرانیان را توهین تلقی میکند! خود مسلمانان میگویند قرآن تفسیر بردار است. خوب اگر کسی بخواهد تفسیر خود را بکند و آن تفسیر با تفسیر دلخواه مسلمانان یکی نباشد، آنها آنرا توهین به مقدساتشان میدانند. مرز توهین و غیر توهین در خیلی از اوقات مشخص نیست. من میدانم که مثلا دشنامی مثل «پدر سوخته» توهین است. ولی آیا اگر من برای خودم ثابت کنم که صدام جنایتکار بوده، آیا این توهین است؟ اگر ثابت کنم محمد جنایتکار بوده چه؟ اگر کاریکاتور صدام یا گاندی را بکشم توهین است؟ اگر کاریکاتور محمد را بکشم چه؟!

چیزی که میگویید نه عملی است نه درست. در عین حال قبول دارم که بخاطر جو نباید افراط نمود و اصولا دشنام نباید داد (مثلا پدر سوخته دشنام است)

ناشناس گفت...

شما قرآن را بخوانید و اسلام را بشناسید، آنگاه خواهید دید که این دین قایل به آزادی تمام انسانها نیست تا شما بخواهید بگویید آزادی با توهین پراکنی منافات دارد یا ندارد. اسلام فقط دو گروه را به رسمیت میشناسد: مسلمان، اهل کتاب (مسیحی، یهودی، زرتشتی). لا غیر. آیا وقتی آزادی انسان را به رسمیت نمیشناسی میتوان با شما در مورد مرزهای آن (توهین نکردن) صحبت نمود؟

در عین حال همانطور که در بالا گفتم با شما موافقم که با توجه به اینکه عده‌ای از همراهان ما مذهبی هستند باید افراط ننمود ولی در عین حال نمیتوان به نام اتحاد خفه خون گرفت. اگر من به نام اتحاد حرف خود را نزنم این اتحاد نیست بلکه عین دیکتاتوری و ذوب است. اتحاد یعنی شما عقاید خود را داشته باشی من هم مال خودم را. هر دو هم در ابراز آنها آزاد باشیم ولی سر اصولی با هم متحد و همراه باشیم. اصولی مثل آزادی و دموکراسی و غیره. اتحاد را با ذوب شدن قاطی نکنید. روشن شدن این موضوعها خیلی مهمتر از مثلا زندانی بودن خانم ستوده است. این جانفشانیها در تاریخ ایران سابقه داشته است. بسیاری از مردم ایران در راه مبارزه با ستم کشته و شکنجه شده‌اند. اینها چیزیهای تازه‌ای نیست.

ناشناس گفت...

از خود بپرسید که علیرغم آن همه زجر و مبارزه و زندان، چرا هنوز ما به جایی نرسیده‌ایم. علت این است که هنوز معنی اتحاد، آزادی و تحمل دیگران را نمیدانیم. این البته منحصر به مذهبیون نیست ولی آنها بیشترین سهم و بیشترین قدرت را در طول قرون و بویژه در این ۳۲ سال داشته‌اند. آنها بیشتر باید از خود مایه بگذارند، بویژه که اصولا همانطور که در بالا گفته شد، باورها آنها وقرآن آنان است که منجر به این گونه واکنشها میشود. علت این است که آنها مقدس دارند و انسانها را دسته بندی میکنند. قرآن مسلمانان را یک باند و حزب میداند. در مقابل کسی که به اعلامیه حقوق بشر معتقد است، چنین نیست. دو طرف ممکن است مدارا نکند و به خطا روند ولی در مورد بی دینان این موضوع وجه ایدئولوژیک ندارد یعنی به باور آنان برنمیگردد ولی در مورد دینمداران این مستقیما از باور آنها منشا میگیرد. یعنی در مورد مذهبیون موضوع فقط رفتار بد شخصی نیست.