یک نفر میجنبید همه فکر میکردن تو جنبشه اما طرف فقط شاش داشت.
روزگار غریبی است نازنین،
فکر میکردیم موجی هستیم در کنار امواج خروشان دیگر ، جنبشی هستیم روشنگر و غبار زدا که زشتی ها را می روبد.
فکر میکردیم در مرکز پرگار دموکراسی خواهی هستیم و هر کدام رهبری هستیم برای رسیدن به آزادی.
حبابی ساختیم دور خودمان که به آسانی نمی ترکید و نمی ترکد و شاید نخواهد ترکید.
هر کدام جنبشی ساختیم که تنها خودمان را در بر میگیرد ، مبارزانی هستیم که با مبارزان دیگر هم در ستیزیم و شاید تنها کسی که گزندی از ما نمی بینید دشمن اصلی است همو که ما را به خودمان مشغول کرده و یکی یکی سر میبرد.
جنبشی ساختیم مخلوط از گنده لات های مجازی و گشادهای واقعی که خود گنده لاتی در دنیای مجازی هستند.
مبارزان واقعی یک به یک به دست ضحاک کشته میشوند و ما پهنای باند و ماتحتمان گشادتر.
احساساتمان مجازی میشوند و دستخوش هیجان افراط و تفریط.
زمانی برای خون آمدن دماغ مبارزی خون به پا میکنیم و زمانی برای مرگ و نابودی زندگی مبارزی هیچ.
دردمان شده دنیای مجازی محدودمان که در آن گنده لاتی هستیم و قهرمانی که با کلیکی دیکتاتور را کله پا میکنیم و با کلیکی جنبش را پیروز.
امروزها اما دغدغه مهمتری داریم میخواهند برایمان مرز درست کنند که لات بازی در نیاوریم ولی مگر میشود؟ پس دموکراسی چه می شود؟ تکلیف میلیاردها انسان تشنه مطالبمان چیست؟
ای مردمی که آسوده لب کیبورد خود نشسته اید پیش چشمانتان آرش صادقی ها دارند میسپارند جان! و شما درگیر بازی مجازی خود هستید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر